دفتر ویژه - مکتب وحدت وجود از منظر علامه محمد تقی جعفری مشاهده در قالب پی دی اف چاپ فرستادن به ایمیل
نوشته شده توسط .   

 

مرحوم علامه محمد تقی جعفری علی رغم این که با مشرب فلسفی و عرفانی نقاط مشترک و همسویی های دارد، اما در برابر مهمترین دستاورد فلسفه و عرفان (یونانی زاده ی ظاهرِaafari اسلامی به خود گرفته) یعنی وحدت وجود و وحدت موجود سخت موضع گرفته و راه خود را از فلسفه و عرفان جدا کرده و در قامت یک عالم و متکلم دینی شیعی ظاهر می شود. وی در کتاب «مبدأ اعلی» می نویسد:

«غرب هم مدتی از عمر ایمانی و علمی خود را با این مکتب طی می کرد ولی بالاخره بیدار شد.

این مکتب تاریک وحدت کانبیا دورند از آن

بر قول مستان می اش افهام مستورند از آن....

   مکتب وحدت موجود با روش انبیاء و سفراء حقیقی مبدأ اعلی تقریباً دو جاده مخالف بوده و به هم دیگر مربوط نیستند. زیرا انبیاء همگی و دائماً بر خدای واحد ماورای سنخ این موجودات مادّی و صوری، تبلیغ و دعوت کرده اند و معبود را غیر از عابد تشخیص و خالق را غیر از مخلوق بیان کرده اند.

ما بعضی دیگر از خواص این مکتب را اختصاراً مورد بحث قرار می دهیم:

1)   از خواص این مکتب این است که عقل و فهم و علم و معرفت را به کلی حجاب تاریک تشخیص داده و دانشمندترین علما و فلاسفه عالم بشریت در نظر اعضاء این مکتب مانند حیوانات لایعقل می باشند.

2) عبادات و تکالیف فقط وظائفی برای تنظیم معاش دنیوی و یا وصول و اتحاد با ذات خدائی است و اگر برای کسی این حالت دست داد تمامی تکالیف از او ساقط است و به آیه «و اعبد ربک حتی یأتیک الیقین» نیز استدلال کرده اند. در صورتی که پیغمبری از پیغمبران حقه تا نفس واپسین، خود را بدون تکلیف ندیده و تمام عمر را عمل به شریعت خود نموده اند ...

3) اختلاف عقائد در عالم بشریت برای این مکتب نامفهوم است. چنان که از مشاهیر این مکتب نقل شده است که:

عقد الخلائق فی الاله عقائداً

و انا اعتقدت جمیع ما اعتقدوه

بت پرست، آفتاب پرست، ستاره پرست، آتش پرست، فرعون پرست، گوساله پرست، حیوان پرست، مادّه پرست همه و همه در نظر این مکتب حق و مطابق واقع اند؛ زیرا تمامی این مفاهیم اجزاء مختلفی از خدا هستند. ممکن است بگوئید چگونه خداوند کل را دارای اجزاء می توان قرار داد و در دسته الهیین کسی به این مطلب اعتقاد ندارد. ولی بر اهل اطلاع این حقیقت قضیه روشنی بوده و در موارد زیادی از نوشتجات نثری و نظمی اعضاء این مکتب می توان شاهد بر این معنی پیدا کرد.

عبدالرحمن جامی گوید اگر مقصودش ظاهر شعر بوده باشد:

  چون در دل تو گل گذرد گل باشی

   ور بلبلی بی قرار بلبل باشی

   تو جزئی و حق کل است اگر روزی چند

   اندیشه حق پیشه کنی کل باشی

   باز در جای دیگر از رباعیات معروفه خود گوید:

   چون حق به تفاصیل و شئون گشت عیان

   مشهود شد این عالم پر سود و زیان

   چون باز روند عالم و هم عالمیان

   در رتبــه اجــــمال،‌ حق آید به میان

     در این رباعی برای واجب الوجود (خدا) دو حالت تصور کرده: حالت اجمالی و حالت تفصیلی؛ در حالت اجمالی همان خداست که گاهی با کلمه مقام جمع الجمعی تعبیر می کنند. و در حالت تفصیلی سائر موجودات است که ملازم تعیّنات و تشخصّات امکانی می گردد. و نیز گوید:

آن شاهد غیبی ز نهان خانه بود

زد جلوه کنان خیمه به صحرای وجود

از زلف تعیّنات بر عارض ذات

هر حلقه که بست دل ز صد حلقه ربود

   در حقیقت [خداوند] ذات واحدی است که سائر تعیّنات مانند حلقه های زلف بر صورت آن ذات نقش بسته است. این که گفته شد معنای ظاهر شعر است و تأویل نظر دیگری است و نیز اشعار معروفه که انکار ممکن الوجود نموده و غیر از خدا موجودی را تصور نکرده است. بیتی است که ذیلاً نگاشته می شود:

     اینجا حلول کفر بود اتحاد هم

   این وحدتی است لیک مکرر بر آمده

     و از ابیات معروفه جامی که از کلمات ظاهره مکتب در وحدت موجود است سه بیت ذیل است که نقل می شود:

 باده نهان و جام نهان آمده پدید

در جام عکس باده و در باده رنگ جام

   قومی به گفتگو که آغاز ما چه بود

جمعی به جستجو که انجام ما کدام

جامی معاد و مبدأ ما وحدت است و بس

ما در میانه کثرت موهوم والسلام»

   منبع: کتاب مبداء اعلی/علامه محمد تقی جعفری/ص73ـ 75

 

فصلنامه معرفتى اعتقادى سمات

logo 5

اول دفتر

 

فلسفه یونان یا کلام عقلانی شیعه؟/ مدیر مسئول

عقلانیت شیعه از آغاز ورود فلسفه یونان به عالم اسلام در برابر آن صف آرایی کرد و از عقاید برهانی وحی در برابر مطالب شبه عقلانی فلسفه دفاع کرد. در خط مقدم این دفاع، خود اهل بیت علیهم السلام قرار داشتند که با تبیین برهانی عقاید بويژه در عرصه توحید و معرفت الله، مرز بین معارف برهانی وحی را با مبانی و عقاید فلسفی جدا می کردند و پشت سر آنها شاگردان برجسته آنها چون هشام بن حَکَم قرار داشتند.

به شهادت کتب رجالی، هشام شاگرد نامی امام صادق علیه السلام اولین ردیه را بر ارسطو نوشته و به دلیل ضدیت پیوسته اش با فلسفه از سوی خلافت عباسی که مدافع و مروج فلسفه بوده، تحت تعقیب قرار گرفته است. مورخان به این موضوع اشاره کرده اند که چون یحیی بن خالد برمکی به شواهد و نوشته هایی از هشام در رد و طعن بر فلاسفه دست یافت، هارون عباسی را تحریک به قتل هشام نمود.[1]

ادامه