اول دفتر : فلسفه یونان یا کلام عقلانی شیعه مشاهده در قالب پی دی اف چاپ فرستادن به ایمیل
نوشته شده توسط مدیر مسئول   

 

فلسفه یونان یا کلام عقلانی شیعه؟/ مدیر مسئول

عقلانیت شیعه از آغاز ورود فلسفه یونان به عالم اسلام در برابر آن صف آرایی کرد و از عقاید برهانی وحی در برابر مطالب شبه عقلانی فلسفه دفاع کرد. در خط مقدم این دفاع، خود اهل بیت علیهم السلام قرار داشتند که با تبیین برهانی عقاید بويژه در عرصه توحید و معرفت الله، مرز بین معارف برهانی وحی را با مبانی و عقاید فلسفی جدا می کردند و پشت سر آنها شاگردان برجسته آنها چون هشام بن حَکَم قرار داشتند.

به شهادت کتب رجالی، هشام شاگرد نامی امام صادق علیه السلام اولین ردیه را بر ارسطو نوشته و به دلیل ضدیت پیوسته اش با فلسفه از سوی خلافت عباسی که مدافع و مروج فلسفه بوده، تحت تعقیب قرار گرفته است. مورخان به این موضوع اشاره کرده اند که چون یحیی بن خالد برمکی به شواهد و نوشته هایی از هشام در رد و طعن بر فلاسفه دست یافت، هارون عباسی را تحریک به قتل هشام نمود.[1]

فضل بن شاذان شاگرد مبرز ائمه هدی امام جواد، امام هادی و امام حسن عسکری علیهم السلام دیگر عالم و متکلم شیعی است که از جمله تصانیف 180 گانه او کتابی با عنوان «النقض علی من یدعی الفلسفة فی التوحید و الاعراض و الجزء» است. اثر دیگر ضد فلسفی او که در کتب رجالی از آن یاد شده است، «المسائل فی العالم و حدوثه» است که به دفاع از نظریه برهانی حدوث عالم در برابر نظریه فلسفی قدم عالم نگاشته شده است.[2]

مناظرات و احتجاجات اهل بیت علیهم السلام با دهریین و فیلسوفان زمان خودشان که صبغه ای کاملا برهانی و استدلالی داشته اند، اغلب بنیادی ترین اعتقادات فلسفی را نشانه می رفته اند. به عنوان نمونه یکی از اساسی ترین عقاید فلسفی قول به قدیم بودن عالم و عدم انفکاک جهان هستی از ذات الهی است.

شرح منظومه می نویسد:

متكلمين مي‏گويند: عالم حادث زماني است به اين معنا كه اگر به قهقرا برگرديم... بالاخره به لحظه‏اي مي‏رسيم كه عالم پديد آمده، و قبل از آن لحظه عالمي نبوده است. مي‏گويند اگر عالم حادث زماني نباشد قديم زماني است و اگر قديم زماني باشد بي‏نياز از علت و خالق است... اما حكماي الهي [فلاسفه] معتقدند كه عالم قديم است يعني اصول و اركان عالم ازلي است و از لحاظ زمان هر اندازه به عقب برگرديم به مبدأ و آغاز شروعي نمي‏رسيم، زمان ابتدا و انتهايي ندارد. از نظر حكماي الهي [فلاسفه] "كل حادث مسبوق بمادة ومدة: هر چيز تازه‏اي قبلا ماده حامل استعدادي داشته است و هم پيش از او زماني بوده است".[3]

حال با مراجعه به سخنان اهل بیت علیهم السلام مشاهده می کنیم که این عقیده و اصل فلسفی بارها از سوی اهل بیت علیهم السلام مورد نقد و رد قرار گرفته و حتی از آن با عنوان نظری زندیقانه یاد شده است:

امام صادق علیه السلام: انه لو کان معه شئ فی بقائه لم یجز أن یکون خالقا له لانه لم یزل معه فکیف یکون خالقا لمن لم یزل معه؟[4]

اگر چیزی در بقا با خداوند می بود دیگر ممکن نبود که خداوند خالق آن چیز باشد، چه این که در این صورت آن چیز پیوسته با خداوند بوده است. پس چگونه ممکن است خداوند آفریننده چیزی باشد که ازلا با او موجود بوده است؟!

امام باقر علیه السلام نیز در رد برعقیده فلسفی قدم عالم و امتناع خلق اشیاء از عدم (لا من شئ) می فرمایند:

إن الله‏ تبارك وتعالي لم يزل عالما قديما، خلق الاشياء لا من شيء ومن زعم أن الله‏ تعالي خلق الاشياء من شيء فقد كفر، لانه لو كان ذلك الشيء الذي خلق منه الاشياء قديما معه في أزليته وهويته كان ذلك أزليا، بل خلق الله‏ عز وجل الاشياء كلها لا من شيء.

همانا خداوند تبارك و تعالي پيوسته عالم و قديم بوده است. اشيا را از چيزي نيافريده است و هر كس معتقد باشد كه خداوند اشيا را از چيزي آفريده است تحقيقا كافر شده است. زيرا اگر آن چيزي كه اشيا از آن آفريده شده‏اند قديم بوده، در ازليت و هويت با خداوند وجود داشته است پس خودِ آن چيز ازلي خواهد بود، بلكه خداوند تعالي اشيا را از چيزي نيافريده است.

امام رضا عليه ‏السلام از اميرالمؤمنين عليه ‏السلام نقل مي‏فرمايند:

الحمد لله‏ الذي لا من شيء كان، ولا من شيء كون ما قد كان، المستشهد بحدوث الاشياء علي أزليته.[5]

حمد خداوندي را كه از چيزي پديد نيامده، اشيا را نيز از چيزي ايجاد نفرموده، و حدوث اشيا را گواه بر ازليت خويش قرار داده است.

و نيز آن حضرت مي‏فرمايند:

إن كل صانع شيء فمن شيء صنعه، والله‏ الخالق اللطيف الجليل خلق وصنع لا من شيء.[6]

هر سازنده‏اي اشيا را از چيزي ديگر مي‏سازد، و خداوند آفريدگارِ ناشناخته والامقام اشيا را بدون اينكه آنها را از چيزي بسازد ايجاد فرموده است.

زنديقي از امام صادق عليه ‏السلام پرسيد:

من أي شيء خلق الله‏ الاشياء؟ قال عليه ‏السلام: لا من شيء. فقال: كيف يجيء من لا شيء شيء؟ قال عليه ‏السلام: إن الاشياء لا تخلو إما أن تكون خلقت من شيء أو من غير شيء، فإن كانت خلقت من شيء كان معه فإن ذلك الشيء قديم، والقديم لا يكون حديثا ولا يفني ولا يتغير... قال: فمن أين قالوا: إن الاشياء أزلية؟ قال: هذه مقالة قوم حجدوا مدبر الاشياء فكذبوا الرسل ومقالتهم والانبياء وما أنبأوا عنه، وسموا كتبهم أساطير، و وضعوا لانفسهم دينا بآرائهم واستحساناتهم... لو كانت قديمة لم يتغير من حال إلي حال، وإن الازلي لا تغيره الايام ولا يأتي عليه الفناء.[7]

خداوند اشيا را از چه چيزي آفريده است؟ امام عليه ‏السلام فرمودند: آنها را از چيزي نيافريده است. گفت: چگونه ممكن است از "هيچ"، چيزي پديد آيد؟ ! فرمودند: اشيا يا بايد از چيزي آفريده شده باشند، ويا اينكه از چيزي آفريده نشده باشند، اگر از چيزي آفريده شده باشند كه آن چيز با خداوند بوده است پس آن چيز قديم خواهد بود، در حالي كه قديم نمي‏تواند حادث باشد و فنا و دگرگوني بپذيرد...

گفت: پس از كجا گفته‏اند كه اشيا ازلي‏اند؟! فرمودند: اين گفتار، اعتقاد كساني است كه وجود مدبر اشيا را انكار كرده‏اند، انبيا و گفتار آنان را تكذيب نموده، و خبرهاي آنها را دروغ شمرده‏اند. كتاب‏هاي آنها را افسانه انگاشته، و براي خويشتن مذهبي بر اساس انديشه‏ها و افكار خود بنا نهاده‏اند... اگر قديم مي‏بود دگرگوني در احوال نمي‏پذيرفت، ازلي آن است كه زمان‏ها آن را دگرگون نمي‏سازند، و فنا و نيستي در آن راه ندارد.

اکنون در مقابل موضع فلسفه که بر خلاف سخنان و براهین صریح اهل بیت علیهم السلام عالم را قدیم و ازلی می داند به موضع متکلمان عالیقدر شیعه مراجعه می کنیم که چگونه از موضع برهانی و وحیانی اهل بیت علیهم السلام دفاع عقلانی می کنند. مرحوم خواجه نصير الدين طوسى در کتاب کلامی تجرید الاعتقاد می نویسد:

إن وجود الممكن من غيره، فحال ايجاده لا يكون موجودا لاستحالة إيجاد الموجود، فيكون معدوما، فوجود الممكن مسبوق بعدمه، وهذا الوجود يسمى حدوثا، والموجود محدثا. فكل ما سوى الواجب من الموجودات محدث، واستحالة الحوادث لا إلى أول ـ كما يقوله الفلسفي ـ لا يحتاج إلى بيان طائل بعد ثبوت إمكانها المقتضي لحدوثها.

وجود ممکن از غير خودش ميباشد، پس ايجاد آن بايد در حالي باشد که پيش از آن موجود نباشد زيرا ايجاد چيزي که موجود باشد محال است. پس معدوم بوده است و وجود آن پس از عدمش ميباشد. نام اين گونه وجود، حدوث است. پس تمامي ماسواي خداوند متعال محدث ميباشند، و با توجه به امکان حوادث که مقتضي حدوث آنها ميباشد ديگر بطلان نظريه فلاسفه که ميگويند: "حوادث ابتدا ندارد" نياز به بيان ندارد.

و نیز می گوید:

الواجب المؤثر في الممكنات قادر، إذا لو كان موجبا لكانت الممكنات قديمة، واللازم باطل ـ لما تقدم ـ ...

خداوندي که ممکنات را آفريده است قادر ميباشد زيرا اگر غير مختار ميبود لازم ميآمد که مخلوقات ازلي باشند در حالي که چنان که گفتيم ازليت مخلوقات باطل است...

و مى‏ نویسد:

ولا قديم سوى الله‏ تعالى.

غير از خداوند تعالي هيچ موجود ازلياي وجود ندارد.

و دیگر متکلم بزرگ شیعه مرحوم علامه حلى در شرح كلام خواجه در رد مذاهب فلسفى مى‏ گوید:

وكل هذه المذاهب باطلة، لأن كل ما سوى الله‏ ممكن، وكل ممكن حادث.[8]

تمامي اين مذاهب [مذاهب فلسفي در مورد ازليت و قديم بودن موجودات] باطل است، زيرا تماي ماسواي خداوند ممکن الوجود است، و هر ممکني هم حادث ميباشد.

کلام شیعی از آغاز مبتنی بر آموزه های عقلانی و برهانی اهل بیت علیهم السلام بوده است. این کج فهمی ای برخاسته از القائات فلسفی مسلکان است که کلام مساوی با تعبد و نقلی بودن قلمداد می شود؛ در حالی که هر جا موضوعی عقلی مطرح بوده است مانند بسیاری از مباحث توحیدی، اهل بیت علیهم السلام با استناد به براهین و استدلال های عقلی، طرح مساله و موضوع می کرده اند[9] بويژه آنجا که در موضع مناظره و احتجاج با منکران و مخالفان بوده اند.

متکلمان عالیقدر شیعه چون شیخ مفید، سید مرتضی، ابوالصلاح حلبی، خواجه نصیر الدین طوسی و علامه حلی و ... با مراجعه به آموزه های برهانی اهل بیت علیهم السلام کلام عقلی شیعی را پی ریزی کردند.

در همین جا باید به این نکته اشاره کرد که فراگیری یک برهان عقلی از روایات و نصوص وحیانی، هرگز آن را به دایره تعبدیات نمی برد همان گونه که آموختن ریاضی نزد معلم آن، به مفهوم نقلی و تعبدی بودن این علم نمی باشد. این پنداری بس باطل است که کسانی مراجعه به فیلسوفان یونانی و فراگیری استدلال های آکنده از وهم و خطای آنها را فعل و انفعالی عقلانی بدانند اما مراجعه به متون وحیانی و استنباط براهین و استدلال های عقلی مندرج در آنها را امری تعبدی و نقلی قلمداد کنند. اساسا عقل آدمی نیاز به معلم و آموزگار داشته و در خلآ نمی تواند بارور شود و در همین مسیر است که اثاره گنجینه های عقول یکی از رسالت های انبیاء ذکر شده است (لیثیروا لهم دفائن العقول). بسیاری از روایات نیاز عقل به علم و معلم را یاد آور شده اند. امام صادق علیه السلام فرمود:

لا یفلح من لا یعقل و لا یعقل من لا یعلم[10]

آن که تعقل نورزد رستگار نمی شود و آن که جاهل باشد نمی تواند تعقل بورزد.

تفاوت فیلسوفان با متکلمان شیعه در این است که فیلسوفان برای باروری عقل خود به فلاسفه مشرک یا ملحد یونان مراجعه کرده اند و نقطه عزیمت علمی و استدلالی خود را آموزه های بشری آنها قرار داده اند اما متکلمان شیعه استدلال ورزی و عقلانیت خود را با آموزه های برهانی قران و عترت آغاز کرده اند. فیلسوفان در این سیر علمی و فلسفی خود به عقایدی چون وحدت وجود، عینینت خالق و مخلوق، قدم عالم، نفی خلقت و ... رسیده اند اما متکلمان به خداوند خالق و قادر و مختار و متعالی از هر گونه مجانست با مخلوقات و .... رسیده اند. فلاسفه با ادعای عقلانیت و استقلال در فهم براهین عقلی از آموزه های برهانی و عقلانی قران و اهل بیت علیهم السلام فاصله گرفته تا انگ تعبد و نقلی گرایی نخورند اما در فرجام این مسیر به وادی بدترین تقلیدها افتادند و طوق تقلید الهه پرستان یونانی را به گردن خود آویختند. مرحوم شیخ محمد رضا مظفر در مقدمه ای که بر اسفار ملا صدرا دارد، می نویسد:

«ملا صدرا بر بزرگان فلاسفه و اولیاء در مشاهدات و مکاشفات نوری شان از جمله در مورد مثل افلاطونی درود می فرستد و می گوید: افلاطون و امثال او در اثبات این نظریه به صرف مشاهدات و مکاشفات صریح و مکرری که برایشان رخ داده است اکتفاء کرده اند و برای دیگران حکایت کرده اند[بدون ارائه برهان و دلیل] لکن برای انسان نسبت به آنچه که این فلاسفه بر آن اتفاق کرده اند اطمینان حاصل شده و نسبت به آنچه که مشاهده و مکاشفه کرده اند جزم پیدا می شود و هیچ کس حق ندارد در این موضوع با آنها مجادله و مخالفت کند چرا که انسان ها وقتی در مورد اوضاع کواکب و تعداد افلاک به رصدهای حسی نجومی یک شخص مثل ابرخس یا چند شخص که در معرض غلط های فاحش است اعتماد می کنند، اعتماد به اقوال فحول فلاسفه که مبتنی بر رصدهای مکرر عقلی آنان است و احتمال خطاء در آنها نمی رود، سزاوار تر است».

مرحوم مظفر بلا فاصله بعد از نقل قول فوق با لحنی طعن آلود می افزاید: این نهایت چیزی است که می توان در ستایش از رصدهای عقلی [فیلسوف یا فیلسوفانی] گفت: «احدی حق ندارد با آنها مخالفت کند» و «احتمال خطاء در آنها راه ندارد».[11]!!          

امام صادق عليه‏السلام در رساله‏اي به مذمت کسانی می پردازد که فارغ از تعالیم وحیانی حجج الهی و کانون عصمت به نظریه سازی و فلسفه بافی دست می زنند:

«هر كس ديگران را به سوي روش و استدلالات و انديشه‏هاي خويش فراخواند نه انصاف دارد و نه به نتيجه‏ي صحيحي مى‏رسد؛ زيرا آن ديگران نيز، نظريات و انديشه‏ها و استدلالاتي دارند و هيچ دليلي بر ترجيح مكتب و داعيانِ اين راه بر نظريات پيروانشان نيست؛ چه بسا خود ايشان پس از اندكي به شاگردان خود محتاج شوند. ما خود نيز ديده‏ايم كه برخي از شاگردان - ولو پس از مدتي - از استاد خود فراتر مى‏روند؛ و معلمان را هم گاهي ديده‏ايم كه در نظريات خود محتاج به نظريه‏ي پيروان خود مى‏گردند.

در نتيجه‏ پيمودن همين راهها است كه جاهلان به حيرت افتاده و اهل شك و ترديد، اسير گمان‏ها و حدس‏ها و تخمينات خود شده‏اند. اگر خداوند، پيمودن چنين راهي را جايز مى‏دانست ديگر پيامبران را با آيين‏هاي محكم و قاطع بر نمى‏انگيخت، و بر ياوه‏ بافي وجهالت‏پردازي خرده نمى‏گرفت. آنگاه كه مردمان، حق را نشناختند و از نعمت او روي برگرداندند و به جهالت و افكار خود ساخته، خويش را مستغني از علم الهي دانستند و با كنار نهادن انبيا و امامان معصوم عليهم‏السلام به افكار و انديشه‏هاي خود اكتفا كردند، خداوند هم ايشان را با ساخته‏هايشان واگذاشت و خوار و ذليلشان فرمود، تا آنجا كه ايشان، اينك خويشتن را پرستش مى‏كنند و خود نمى‏فهمند!

آرى، اگر خداوند به اين اعمال و نظريه‏پردازى‏هاي ايشان راضي بود ديگر براي ايشان پيامبران را نمى‏فرستاد كه با احكام روشن و قاطعانه‏ي خود، اختلافات ايشان را ريشه‏كن سازند و از افكار خود ساخته، بازشان دارند.

ما دليل عدم رضايت خداوند به پيمودن اين راه‏ها را اين مى‏دانيم كه پيامبران با اموري متين و صحيح مبعوث شده‏اند و از پرداختن به امور مورد اشكال و هلاك‏كننده نهي فرموده‏اند. خداوند ايشان را همراه اموري كه از رأي و قياس بركنار است، راه و راهنما به سوي خود قرار داده است. پس هر كس بخواهد آنچه نزد خداوند است با تفكر و انديشه و استدلال [شخصی] دريابد، جز بر دوري خود از خداوند نيفزايد. هرگز پيامبري مبعوث نگرديد ـ اگر چه ساليان دراز عمر كند ـ كه از مردمان چيزي را بپذيرد كه با آنچه از نزد خداوند آورده است مخالف است تا اينكه لازم آيد گاهي تابع باشد و ديگر گاه متبوع!

و هرگز ديده نشد كه پيامبري در آنچه آورده است بر اساس تفكر و رأي خويش سخن براند . . . و اين خود براي عاقلان، دليل است بر اينكه نظريه پردازان بر خطا و بر باطلند.... پس از دو خصلت بر حذر باش:

1 . اينكه آنچه را خود به آن مى‏رسي ارائه دهي و جاهلانه و نادانسته، پيرو خويشتن باشى.

2 . از مكتب و تعاليم انبيا كه بدان نيازمندي خود را مستغني شمارى، و آن را كه به سوي او باز خواهد گشت تكذيب كنى.

بپرهيز از اينكه حق را از روي خستگي و ملالت واگذارى، و از روي جهل و ضلالت، باطل را نيكو شمارى؛ چرا كه ما هرگز كسي را كه پيرو رأي خويش باشد و از آنچه بيان داشتيم قدم فراتر نهد نديديم كه هدايت گردد. پس در آنچه گفتيم خوب بينديش».[12]

يونس بن عبدالرحمن گويد: به امام كاظم عليه‏السلام عرض كردم: توحيد الهي را چگونه بشناسيم؟ فرمودند:

يا يونس، لا تَكونَنَّ مبتدعا، مَنْ نَظَرَ بَرأيَهِ هَلَكَ، وَمَنْ تَرَكَ أَهلَ بيتِ نبيِّهِ، وَمَنْ تَرَكَ كتابَ اللّهِ وَقَوْلَ نَبيِّهِ كَفَرَ.[13]

در علم توحيد و خداشناسي بدعت‏گذار مباش و در اين راه با پاي خود گام مزن، هر كس عقيده‏اش را به رأي و نظر خويش برگزيند، هلاك خواهد شد و هر كس اهل بيت پيامبرش را واگذارد گمراه خواهد شد و هر كس كتاب خدا و گفتار پيامبرش را وانهد كافر خواهد شد.

والسلام



[1] . شیخ طوسی، اختبار معرفة الرجال، 2/530

[2] . رجال نجاشی/ 307

[3] . مطهری، مرتضی، شرح منظومه، 1/256 ـ 257

[4] . کافی، 1/ 120

[5] . عيون اخبار الرضا عليه ‏السلام : 1/121؛ بحار الأنوار: 4/221.

[6] . عيون اخبار الرضا عليه ‏السلام : 1/129؛ توحيد: 186؛ بحار الأنوار: 174.

[7] . احتجاج، 337 ـ 338؛ بحار الأنوار، 10/166.

[8] . كشف المراد، 57.

[9] . برای اطلاع بیشتر در این موضوع مراجعه کنید به کتاب فراتر از عرفان نوشته حجت الاسلام و المسلمین حسن میلانی و نیز کتب احتجاج مرحوم طبرسی

[10] . اصول کافی ج 1 کتاب العقل و الجهل ح 29

[11] . اسفار ج 1 مقدمه ص ح و ط

[12] . وسائل الشیعه، 18/32

[13] . كافى: 1/56.

 

 

فصلنامه معرفتى اعتقادى سمات

logo 5

اول دفتر

 

فلسفه یونان یا کلام عقلانی شیعه؟/ مدیر مسئول

عقلانیت شیعه از آغاز ورود فلسفه یونان به عالم اسلام در برابر آن صف آرایی کرد و از عقاید برهانی وحی در برابر مطالب شبه عقلانی فلسفه دفاع کرد. در خط مقدم این دفاع، خود اهل بیت علیهم السلام قرار داشتند که با تبیین برهانی عقاید بويژه در عرصه توحید و معرفت الله، مرز بین معارف برهانی وحی را با مبانی و عقاید فلسفی جدا می کردند و پشت سر آنها شاگردان برجسته آنها چون هشام بن حَکَم قرار داشتند.

به شهادت کتب رجالی، هشام شاگرد نامی امام صادق علیه السلام اولین ردیه را بر ارسطو نوشته و به دلیل ضدیت پیوسته اش با فلسفه از سوی خلافت عباسی که مدافع و مروج فلسفه بوده، تحت تعقیب قرار گرفته است. مورخان به این موضوع اشاره کرده اند که چون یحیی بن خالد برمکی به شواهد و نوشته هایی از هشام در رد و طعن بر فلاسفه دست یافت، هارون عباسی را تحریک به قتل هشام نمود.[1]

ادامه