مقالات - ابن عربی، تصوف و کابالیسم مشاهده در قالب پی دی اف چاپ فرستادن به ایمیل
نوشته شده توسط مرتضی رضوی   

 

Rezaie-2در كتاب «محي الدين در آئينه فصوص» جلد دوم،‌ بيست و يك دليل آورده ام كه محي الدين اسپانيائي بولدزر جاده صاف كن جنگ هاي اندلس،‌ جنگ هاي صليبي و حملة مغول‌ بود. و اينك بيست و دومين دليل را در اين جزوه تقديم مي كنم.

مي دانم:‌ آنان كه كتاب مذكور را نخوانده اند با مشاهده عبارت فوق،‌ دچار نوعي شگفتي مي شوند. اما جوانب مسئله را در دو جلد آن كتاب به طور مستدل شرح داده ام.

كابالا، كباله، كبّاله، قباله و كاباليسم: در اين مقاله به هيچ وجه در صدد شرح و توضيح جريان فكري ـ سياسي كابالا نيستم. زيرا اولاً‌ از موضوع بحث من خارج است و ثانياً نوشته ها و مقالات متعدد به ويژه در عرصه اينترنت در شرح و توضيح آن آمده است و نيازي به تكرار مجدد آن ها نيست.

و نيز به شرح و بيان جزئيات نقش كاباليسم در ايجاد اتحاد ميان مسيحيت و يهوديت بر عليه اسلام،‌ نمي پردازم؛‌ تنها در متن جزوه اشاره شده است كه كاباليسم اولين گام و در بيان ديگر نطفه اصلي اين اتحاد است و پيش از آن، مسيحيان،‌ يهوديان را قاتل عيسي (ع) مي دانستند و كينه و دشمني عميق با يهود داشتند گرچه در اصل اعتقاد به كتاب عهد عتيق (تورات) با آنان مشترك بودند.

اين نطفه در حوالي1160 تا 1170 ميلادي در جنوب فرانسه بسته شد و در حوالي 1230 در اسپانيا- كه آن روز زيستگاه انبوه يهوديان در كنار مسيحيان و مسلمانان،‌ بود- توسط مثلّث زير به تكامل خود رسيد و به اجرا گذاشته شد:

1- نهمانيدس: رهبر ديني و بنيانگذار مركز آموزش كابالا در شهر «گرونا» و مشاور جيمز اول پادشاه مسيحي. نهمانيدس طراح اصلي اجرائي شدن اتحاد مسيحيان و يهوديان به محور اصول كابالا و نيز برنامه جنگ نرم بر عليه مسلمانان اندلس (اسپانيا) بود؛ علاوه بر محصولات تاكستان هاي مسيحيان و يهوديان،‌ تاكستان هاي مسلمانان را نيز اجاره كرده و به شراب تبديل نموده و در مراكزي شبيه كافي شاپ هاي امروزي به طور تقريباً رايگان در اختيار پسران و دختران جوان مسلمان قرار داده و آنان را از غيرت ديني تهي كردند. و...[1]

2- مه يربن تودورس ابولافي: اين شخص رئيس انبوه يهوديان اسپانيا ـ كه آن روز جمعيت شان در اسپانيا بيش از همه كشورهاي جهان بودـ كه رياست قومي و نژادي،‌ اجتماعي،‌ سياسي و اقتصادي يهوديان با او بود. در تاريخ يهود پس از سقوط دولت شان بدست بخت النصر (بني آكد ناصْر) قدرتمند تر از او در سمت مذكور كسي نبود.

3ـ جيمز اول پادشاه مسيحيان اسپانيا ملقب به «شاه فاتح» كه در سايه همكاري دو شخصيت يهودي مذكور در بالا در جنگ با مسلمانان فاتح گشت.

اقدام و موفقيت اين مثلث در برابر مسلمانان اسپانيا (اندلس)ـ كه مسلمانان را قتل عام كرده و يا به دريا ريختند و تعداد كشته ها سر از صدها هزار در آوردـ بزرگترين پيروزي اتحاد مسيحي يهودي در مقابل مسلمانان است.

نسخه هميشگي: اتحاد مذكور به محور اصول كابالا و موفقيت عظيم اين اتحاد در برابر مسلمانان، «حكمت عملي» كابالا را به يك نسخة هميشگي و برنامه استراتژيك سلطه بر جوامع حتي جامعه هاي غير مسلمان،‌ تبديل كرد. و تاسيس دولت اسرائيل بر اساس همين اتحاد كاباليسم،‌ مبتني است.

و نيز،‌ به خوبي و با صراحت روشن است كه اصول فراماسونري همان اصول كاباليسم است حتي محرمانه بودنش.

حكمت عملي: كابالا به دو بخش تقسيم مي شود: حكمت نظري كه به مسائل «هستي شناسي»‌ مي پردازد و حكمت عملي كه نتيجه اساسي آموزه هاي اين بخش حذف مرز ميان مسيحيان و يهوديان و ايجاد اتحاد است.

كه در سبك محي الدين،‌ نتيجه اصلي آن تخريب و حذف اعتقادات و خط قرمزهاي اسلام و انهدام اصول اعتقادي اسلام نه براي اتحاد مسلمان،‌ يهودي و مسيحي بل براي از بين بردن اسلام‌ است.

محي الدين كه اسپانيائي و معاصر سه شخصيت مثلث مذكور در بالا است در سنّ‌ 37 سالگي[2] به پشت جبهه و پشت عقبة مسلمانان (مراكش،‌ الجزاير، تونس و مصر) اعزام شده بود تا عقبه مسلمانان را تخريب كند و كرد؛ مردم كشورهاي مذكور را از كمك رساني به مسلمانان اندلس بازداشت. زماني كه پيروزي مثلث مذكور بر مسلمانان به مرحله حتمي رسيد،‌ محي الدين به دستور مثلث مذكور مامور گشت كه فعاليت هاي خودش را در خاورميانه متمركز كند.

در آن برهه يعني وقتي كه پيروزي مثلث مذكور به مراحل حتمي خود رسيد،‌ واقعه بزرگ تاريخي ديگري رخ داد؛‌ پاپ و واتيكان با مشاهده پيروزي كاباليست مثلث بر مسلمانان، به بزرگترين آرزوي چندين قرني خود رسيدند،‌ واتيكان نيز اتحاد مذكور را در عمل به رسميت شناخت[3] . دربار واتيكان با چنگيزخان مغول باب مراوده ديپلماتيك را باز كرد و رهبري زمينه سازي جنگ نرم براي راهگشائي حمله مغول، به عهده محي الدين گذاشته شد.

محي الدين اسپانيائي در شهر «قونيه» دقيقاً سه راهي جاده ابريشم كه ممالك اسلامي را از سيحون تا تنگه داردانل به اروپاي شرقي و مركزي وصل مي كرد،‌ با «جاده اعظم»[4] كه قونيه را تا مصر،‌ مراكش و اندلس وصل مي كرد، مستقر شد و كتاب «فصوص الحكم» را كه همان اصول كاباليسم در لباس اصطلاحات صوفيان اسلامي است،‌ در همان قونيه نوشت. روزي كه لشكر مغول به نزديك قونيه رسيده بود محي الدين در كاخ خود در قونيه شعر مي سرود[5] و پيش از آن نيز در برابر حمله صليبيان، مسلمانان را از رفتن به بيت المقدس باز مي داشت.

اين مسائل را در حد لازم در جلد دوم شرح داده ام ليكن در زمان تدوين آن كتاب آشنائي كافي با كاباليسم نداشتم. با آشنائي و مطالعه و شناخت كابالا برايم روشن شد كه فصوص الحكم دقيقاً همان كاباليسم است با يك فرق:

كاباليسم كه اصلي ترين كتاب آن «كتاب ظهر» است سر و كارش با باورهاي يهودي و مسيحي است كه اصول هر دو دين را با توجيهات عجيب و غريبي تاويل كرده و بر اصول كاباليسم تبديل مي كند. اما سر و كار فصوص الحكم با اصول اساسي اعتقادي اسلام است كه آن ها را به اصول كاباليسم تبديل كرده و همان طور كه خودش در اشعارش گفته جامعه مسلمانان را به جامعه فاقد دافعه و جامعه سلطه پذير تبديل مي كند و كرد. (به اشعار او در این زمینه در ادامه مقاله خواهیم پرداخت)

همان طور كه گفتم،‌ در اين مقاله كاري با جزئيات و مباحثات قابل اختلاف كابالا و كاباليسم ندارم، تنها اصول مسلم كابالا را كه مورد اجماع محققين است در اينجا مي آورم تا بار ديگر محي الدين را در آئينه فصوص نشان دهم.

سياست خردمندانه كنترل كابالا: تصوف (در هر قالب خواه در ماهيت كاباليسم و خواه در ماهيت هندوئي و بودائي و خواه در قالب تصوف صوفيان ما)‌ در هر جامعه اي رواج يابد، آن را به انحطاط و سقوط مي كشاند؛ همان طور كه قرن هاي مديد مناطق هند و چين را ساقط و منحط كرده بود. جامعه هاي هند و چين وقتي توانستند به خود آيند كه تصوف را از اداره جامعه و سياست و نظام اقتصادي بيرون راندند. و ممالك اسلامي وقتي به سقوط و انحطاط رسيد و در ميان مثلث جنگ هاي اندلس، جنگ هاي صليبي و حمله مغول (باصطلاح خرد و خمير شد بل نرم تر از هر خمير)‌ و به جنازه نيمجان كه هيچ توان دفاعي از خود نداشت تبديل گشت كه تصوف همه گير و در اوج رواج خود بود.

و به همين دليل، امروز غربيان با تمام توان تصوف را در جوامع اسلامي بشدت تشويق و ترويج مي كنند.

اين ماهيت تصوف است كه خيال گرائي محض را «باطن گرائي» ناميده و «واقعيات» و «واقعيت گرائي» را به خيال تبديل مي كند، كه:

كلّما في الكون وهمٌ او خيال

او عكوسٌ في المرايا او ظلال

سرود همه جائي تصوف است كه صوفيان هر جامعه با زبان و ادبيات خودشان سر مي دهند.

بايد اذعان كرد كه اتحاديه مسيحي و يهودي، تا اين اواخر برخورد كاملاً خردمندانه اي با كابالا داشته است؛ هرگز كاباليسم را به مشروعيت كامل نشناختند، كابالا هميشه با عدم مشروعيت همراه بوده است.

برخوردشان با كابالا تنها به عنوان وسيله اي براي ترميم همان «يأس و نا اميدي» كه در بالا بيان شد، بود و صرفاً به عنوان ابزار از آن استفاده كردند.

در اين اواخر گويا رشته اين كنترل خردمندانه از دست شان در رفته گروه ها و فرقه هاي كاباليست ظاهر مي شوند مانند شيطان پرستي و گروه هاي ديگر كاباليست.

البته استفاده ابزاري از كابالا در برابر مسلمانان به صورت يك برنامه مداوم تا به امروز (هم در زمينه جنگ نرم و هم در عرصه توليد و جنگ اقتصادي و هم در عرصه نظامي، براي سلطه بر جوامع غير مسيحي و غير يهودي) مورد استفاده قرار گرفته و مي گيرد.

اصول مسلّم كابالا                

اصل اول:‌ هوخمه (= حكمت): تسمية اهريمني ترين فكر با هوخمه و حكمت.

اين نامگذاري كه عنواني است براي ماهيت تصوف يهودي كابالا، در ميان صوفيان ممالك اسلامي وجود نداشت. محي الدين نام كتاب خود را «فصوص الحكم»‌ گذاشت و آن را از كاباليسم به تصوف ممالك اسلامي نفوذ داد. سخن در «عنوان» و «اصطلاح» است نه در به كارگيري لفظ حكمت در كاربرد لغوي. محي الدين در آغاز فصوص مدعي است كه نام كتاب و حكمت بودن محتواي آن را نيز پيامبر اسلام(ص) در آن رؤيا، تعيين كرده است. او در اين ماموريت خود به جاي «مثلث نهمانيدس» نام پيامبر(ص) را آورده است.

از آن به بعد صوفيان در ممالك اسلامي اين عنوان نان و آب دار را براي تصوف هاي گوناگون خود برگزيدند.

نفوذ اين اصل در ميان صوفيان مدعي تشيع

در ميان شيعيان تا قرن هشتم هيچ صوفي اي موفق نگشته بود. اگر يك فرد شيعي به تصوف مي گرائيد منكوب و مطرود مي گشت. در قرن مذكور سيد حيدر آملي با تمسك به تاييد علمي،‌ زهدي و تقوائي كه از فخرالمحققين فرزند علامه حلّي دريافت كرده بود، توانست به عنوان يك شيعة صوفي، موفق شود. شرايط زمان به ويژه در درون ايران با او مساعد بود.

سيد حيدر با اين گرايش در صدد بود كه اسماعيليان پراكنده در البرز مركزي را جمع كرده و قدرتي به دست آورد. او با اين كه يك شرح نسبتاً انتقادي بر فصوص نوشت اما در واقع آن را به عنوان حكمت و يك متن از متون تصوف ممالك اسلامي پذيرفت. در نتيجه، سيد حيدر، هم حضور تصوف در ميان شيعه را بنا نهاد و هم عنوان حكمت را به ميان شيعيان نفوذ داد.

ملاصدرا هم محتواي فصوص و هم عنوان حكمت را با تحميل تصوف محي الدين بر ارسطوئيات و تحميل اين معجون يوناني- كاباليستي بر قرآن و حديث، عنوان راه و مسلك خود را «حكمت متعاليه» ناميد.

او با تحكّمات ضد عقلي، ضد لغت و ضد كاربرد الفاظ، بر خلاف همة قوانين و قواعد علمي و ادبي، الفاظ حكمت در قرآن و حديث را بر بينش خود تفسير بل تحريف كرد.

اصل دوم: وحدت در عين كثرت

اولين اصل در خداشناسي كابالا اين است كه: خداوند در درجة اعلي، يگانه و «احد» است اما در درجه دوم متعدد و متكثّر است، كاباليست ها اين درجه دوم را «سفيرات»‌ مي نامند.

نفوذ:‌ محي الدين در «فصّ شيثي» مي گويد:‌ «الله»‌ خداي يگانه و احد است، و هر كدام از اسماء خدا نيز يك خدا هستند.

اصل سوم:‌ تقسيم كار ميان خدايان

خدايان كه زير نظر «الله»‌ كار مي كنند هر كدام بخشي از كائنات و امور مربوط به آن بخش را اداره مي كنند.

اولين كسي كه اين سخن را در ميان جامعه اسلامي مطرح كرده محي الدين است.

ارثيه يوناني: به خوبي روشن است كه اين «چارت اداري خدايان» كه كاباليسم و محي الدين براي خدا درست مي كنند بر گرفته از «ربّ و ارباب انواع» افلاطون است.

اصل چهارم: صحيح دانستن تناقض

يكي از اصول كاباليسم (همان طور كه از اصل دوم نيز پيداست) باطل ندانستن تناقض است كه همة اصول و فروع آن بر اين اصل استوار است. در تاريخ بشر و در تاريخ ملل و نحل و در تعقل هر انسان عاقل، جنون و ديوانگي بزرگ تر از اين نبوده و نيست كه فرد عاقلي تناقض را صحيح بداند.

نفوذ: محي الدين در همان فصّ شيثي اين تناقض را مي آورد و در «فصّ‌ ادريسي»‌ آن را فراز مي كند.

اولين كسي كه در جامعه اسلامي چنين سخني را گفته است محي الدين است. قيصري شارح نامدار و مريد وفادار و با استعداد محي الدين در شرح فصّ ادريسي در توجيه سخن محي الدين مي گويد:‌ اين «تناقض من وجه» است و تناقض من وجه اشكال ندارد.!

(شرح بيشتر اين مطلب در جلد دوم «محي الدين در آئينه فصوص»‌ بخش «فصّ‌ ادريسي» آمده است)

مهمتر اين كه همة‌ فصّ هاي فصوص بر اين اساس يعني بر اساس «عدم بطلان تناقض»‌ مبتني است.

اصل پنجم: خدايان مؤنّث

اصل ديگر كاباليسم وجود خدايان مؤنّث است. و اين عنصري است كه از «سازمان الهه هاي يونان باستان» برگرفته شده است.

نفوذ: محي الدين در «فصّ شيثي»‌ رسماً مي گويد:‌ هر خدا از خدايان به همراه خواهرانش (اخواته) بخش مورد ادارة خود را اداره مي كند. سخني كه پيش از محي الدين به گوش هيچ مسلماني حتي صوفي در جوامع اسلامي نخورده بود.

اصل ششم: تعامل و همكاري ميان خدايان‌

حتي پارتي بازي (تحت عنوان شفاعت) مثلاً درباره يك انسان، ميان خدايان بر قرار است.

نفوذ: محي الدين اين اصل كاباليست را به جامعه اسلامي نفوذ داد و پيش از او چنين اِزخرافاتي در جوامع اسلامي شنيده نشده بود. او در فصّ شيثي اين مسئله را با اين عبارت به پايان مي برد: فانّ «الرّحمن» ماشفع عنه «المنتقم» في اهل البلاء الّا بعد شفاعۀ الشّافعين: رحمن در حضور منتقم درباره اهل گرفتاري، شفاعت نمي كند مگر پس از آن كه شافعان ديگر (خدايان ديگر)در پيش رحمان شفاعت كرده باشند.

اصل هفتم: ازلي بودن مخلوقات

در قالب ويژه اي كه يكي از اصول كاباليسم است. بدين شرح:‌ همة مخلوقات، همه اشيائي كه به وجود آمده اند يا به وجود مي آيند و يا خواهند آمد، همگي پيش از پيدايش شان در عالم باطن وجود داشته اند و هيچ چيز مسبوق به عدم نيست و همين طور هر حادثه طبيعي و هر حادثه اجتماعي و هر رفتار انساني.

نفوذ: اين بينش به صورت هاي ديگر، پيش از محي الدين در ميان صوفيان جوامع اسلامي بوده است يعني آنان نيز مخلوق را ازلي مي دانسته اند اما توجه شان به تك تك مخلوقات و اشياء‌ نبود بل توجه شان و محور بحث شان «آغاز پيدايش مخلوق» بود؛ مي گفتند خداوند هرگز بدون مخلوق نبوده است و نمي گفتند همه مخلوقات و همه اشياء و همه حوادث ريز و درشت كائنات و حوادث فردي و اجتماعي و افعال انسان ها پيشتر در عالم باطن بوده و حضور داشته اند.

محي الدين اولين كسي است كه اين اصل كاباليسم را به تصوف صوفيان به ظاهر مسلمان وارد كرد و آن را تحت عنوان «اعيان ثابته» يك اصل از اصول تصوف در ممالك اسلامي جاي داد.

در هر دو جلد «محي الدين در آئينه فصوص» اشاره كرده ام: محي الدين به حدّي فكر بشر را وارونه مي كند كه «خيال» را به «عين» و عين را به خيال تبديل مي كند و همين طور عينيت هستي و جهان هستي را به خيال و تخيلات را به عينيت تبديل مي كند. او با اين روند واقعاً جامعه متمدن و پيشرفته مسلمانان را به سقوط كشانيد.

البته تصوف و صوفيان پيش از محي الدين همة كارها را كرده و زمينه را براي محي الدين آماده كرده بودند و سقوط مسلمانان غير از تصوف و خيال گرائي صوفيان، عامل ديگري نداشته است. صوفيان كردند و چه كردند!

اصل هشتم: فيضان وجود خدا

يعني وجود خدا بر وجود اشياء كائنات، فيضان دارد و در وجود هر چيز سريان دارد (وجود خدا در همه چيز هست)‌ و اين يكي ديگر از اصول كاباليسم است.

نفوذ:‌ محي الدين در «فصّ آدم» مي گويد: اگر سريان وجود خدا در موجودات نباشد عالَم، وجود نمي داشت.

پيش از محي الدين در زبان صوفيان ممالك اسلامي، سخن از گزافة «وحدت وجود» بود اما فيضان و سريان، باري شديد از «حركت» و «تغيير» دارد كه خداوند را نيز متغير و متحرك مي كند كه با خدائي خدا تناقض دارد و اين جنوني است مبتني بر جنون «عدم بطلان تناقض»‌.

محي الدين اين اصل كابالائي را نيز به جوامع اسلامي نفوذ داد و ملاصدرا و پيروانش با اختراع «فيض اقدس و فيض مقدس در وجود» آن را پرورانيدند. ملاصدرا كتابي دارد بنام «سريان الوجود».

اصل نهم: فراتر از اديان‌

در برگ هاي پيشين به شرح رفت كه كابالا فراتر از دو دين يهودي و مسيحي مي رود و اين راه را براي ايجاد اتحاد ميان آن دو دين و پيروان شان در مقابل مسلمانان، برگزيده است. در اين مسير مسئله را طوري برگزار مي كند كه مسيحيت هم دين است و هم دين نيست، و يهوديت نيز هم يك دين است و هم يك دين نيست.

نفوذ:‌ محي الدين در «فصّ نوحي» مي گويد:‌ قوم نوح در درياهاي علم غرق شدند: «اغرقوا في بحار العلم». و در «فصّ موسوي» فرعون را يك عالم و عارف مي داند. و در ده ها مورد ديگر حق را به كافران مي دهد و حقارت انبياء‌ را (نعوذ بالله)‌ القاء‌ مي كند. كافران و ملحدان را محبوب خدا و بت پرستي را «راه ميان بر»‌ براي وصال خدا مي داند. و در «فصّ هاروني» مي گويد چون هارون نمي دانست كه پرستش عجل عين پرستش خداست بر آن مردم عجل پرست اعتراض كرد و موسي به همين جهت هارون را توبيخ كرد كه چرا مزاحم پرستش آنان شده است.

قيصري در شرح فصّ آدم مي گويد: چون انسان «لااله الاّ الله» مي گويد پس «جهول» است.

به نظر او ارزش بت پرستي به حدي است كه موسي(ع) از موي سر و صورت هارون(ع) گرفته و مي كشد.

با چنين افكار عرفاني (!) كه محي الدين و همكارانش داشتند، معلوم نيست اساساً انبياء براي چه آمده اند و اساساً دين چه معنائي دارد؟!

محي الدين همه انبياء را تحقير مي كند[6]، به پيامبر اسلام(ص) توهين مي كند[7]، عمر را و علم عمر را بر پيامبر و علم پيامبر ترجيح مي دهد[8] ، خودش را برتر از پيامبر اسلام(ص) مي داند.[9]

او بدين گونه اصل كاباليسم «فراتر از اديان»‌ را به جوامع مسلمانان نفوذ داد.

ابوالعلاي عفيفي كه فصوص را تصحيح كرده است در صفحة 5 جلد دوم بيت زير را از محي الدين آورده است:

عقد الخلائق في الِاله عقائداً

و انا اعتقدتُ جميع ما عقدوه

مردمان مختلف دربارة خدا عقيده هاي مختلف دارند و من به همة‌ آنچه آنان معتقد شده اند، معتقد هستم.

و نيز ديگر اشعار او را دربارة اين مسلك فرا ادياني، ملاحظه فرمائيد:

پيش از اين دوستم را بد مي‌‏پنداشتم و دفع مي‌كردم

چون دين من با دين او سازگار نبود

‏و اينك قلبم پذيراي هر عقيده گشته است

ديري براي راهبان و چراگاهي براي آهوان جوان شده است

هم آتشكده است و هم كعبه براي طواف كنندگان

هم الواح تورات و هم مصحف قرآن شده است

متدين به دين حبّ هستم كه خودم به راه انداخته‏ام

مركب ‏هاي آن را پس «محبت» دين و ايمان من است.[10]

اصل دهم: شيطان يك موجود ستوده، نيكو و مظهر خدا است

اين اصل يكي ديگر از اصول كاباليسم است كه اهريمني بودن آن را بيش از اصول ديگر در صراحت، نشان مي دهد، صراحتي كه عوام نيز كاملاً به فساد آن توجه دارند.

نفوذ: اين موضوع بدين صورت، از اصول كابالا است كه محي الدين به تصوف ميان مسلمانان وارد كرده است.

اما براي اين كه نمونه اي براي علل موفقيت محي الدين و چگونگي زمينه در تصوف ممالك اسلامي پيش از محي الدين، ارائه شود و آنان كه دوست دارند مسائل و حوادث تاريخي را با عناصر جامعه شناختي بررسي كنند، به پيشينة اين موضوع در ميان صوفيان پيش از محي الدين اشاره اي مي شود:

همه صوفيان كه به «وحدت وجود» معتقد بودند (و هستند)؛ خالق و مخلوق را يك وجود واحد مي دانستند (و مي دانند) بديهي است در اين صورت شيطان هم از آن وجود واحد خارج نيست. همه صوفيان بدون استثناء‌ وجود شيطان را مثبت مي دانند زيرا تفكيك در «واحد» امكان ندارد. اما اينان هر شيئ را داراي وجود و يك «تعيّن» مي دانستند؛ در نتيجه وجود شيطان مثبت و تنها تعيّن او منفي تلقي مي شد.

محي الدين چنين زمينة مساعد را مي ديد، گامي به پيش نهاد از «وحدت وجود»‌ عبور كرده و به «وحدت موجود» رسيد؛ تفكيك ميان وجود اشياء و تعيّنات شان را كنار گذاشت و بر اساس فيضان و سريان وجود الهي بر همه اشياء مدعي شد هيچ چيزي و هيچ «متصوَّري»‌ اعم از وجود و تعيّنات، منشأيي غير از وجود خدا ندارد.

ملاصدرا به نظر خودش در تكميل مسلك محي الدين از ارسطوئيات كمك گرفت. گاهي «شيئ»‌ را با انتزاعات ذهني به «وجود» و «تعين» تقسيم مي كند و گاهي آن را به «وجود» و «ماهيت»، و روي اين انتزاعات صرفاً ذهني كه حتي ارزش فرضيه را هم ندارند چه سخن فرسائي ها كه نكرد؛ عرصة واقعيت و حقيقت را رها كرد و به تخيلات ذهني پرداخت. اما او كه احياء كنندة مسلك محي الدين بود، با همة تفكيكات مذكور به همان «وحدت موجود»‌ محي الدين معتقد شد و دو فصل در اسفار تحت عنوان «اِعلم انّ‌ واجب الوجود كلّ الاشياء:‌ بدان كه خدا كل اشياء است». باز كرد، يعني به «وحدت اشياء» قائل شد نه فقط به «وحدت وجود اشياء».

به عبارت ديگر:‌ هم وجود و هم ماهيت اشياء را عين خدا دانست.

پس از اعلام اين اصل آن هم به صورت دو فصل در اسفار، ديگر توجيهات و تاويلات اين سخن، سودي ندارد و به هر صورت شيطان مي شود خدا.

اقتضاء ضروري و لازمة واجب اين سخن و باور به وحدت موجود، اين است كه شيطان وجوداً و ماهيتاً عين خدا است كه لطف فرموده با «شيطان مظهر خدا است» تعبير مي كنند.

بديهي است وقتي كه «واجب الوجود كل الاشياء» باشد، شيطان يكي از «كل الاشياء» است پس مي شود خدا، يعني عين سخن كاباليست ها.

بنابراين، محي الدين تنها (باصطلاح) نو آوري ای كه كرده ماهيت و تعيّن شيطان را نيز (نعوذبالله) الهي كرده است و ملاصدرا، ملاهادي سبزواري و... خيره سرانه به دنبال محي الدين له له مي زنند. و با اسلام و مسلمانان رفتاري را مي كنند كه اولين خواسته صليبيان امروزي و كاباليست هاي امروزي و دشمنان امروزي است.

بي جهت نيست كه غربيان اين همه تصوف، محي الدين و ملاصدرا را در ذهن و ضمير اجتماعي ما و براي محافل علمي (دانشگاه ها و حوزه ها) تبليغ، تشويق و ترويج مي نمايند و هانري كربن ها را مامور اين استراتژي مي كنند.

محي الدين در «فصّ آدم» درباره آدم (ع) مي گويد:‌ آدم صورت آدم و صورت عالم را در خود جمع كرده بود اما شيطان جزء عالم است و چنين صفات جامع را ندارد «و ابليس جزء من العالم لم يحصل له هذه الجمعيّۀ».

قيصري مريد سينه چاك و پيرو دانشمند و پر استعداد محي الدين در شرح آن در توضيح فرق آدم و ابليس مي گويد: ابليس مظهر اسم «مضّل»‌ خدا است اما آدم مظهر اسم «الله» است.

فراموش نشود در اصل دوم بيان شد كه محي الدين هر اسم خدا را يك خدا مي داند.

متاسفانه از تلويزيون جمهوري اسلامي چندين بار شنيده ام كه فلان آقا در سخنانش مي گويد شيطان مظهر خدا است.

اصل يازدهم: تشويق به گناه به ويژه گناهان كبيره

بديهي است كاباليسم كه شيطان را مقدس دانسته و او را پرستش مي كند، گناهان را نيز كه خواستة شيطان است جايز مي داند.

نفوذ: ‌محي الدين نه تنها اين اصل را به جامعه اسلامي نفوذ داد بل گناه كردن را عين خواسته خدا نيز دانست؛ او در «فص آدم» آن جا كه سخن از فرشتگان و آدم مي گويد مطلب را به جائي مي رساند كه قيصري با آوردن دو حديث جعلي از حضرت رسول صلی الله علیه و آله سخنان او را به اصطلاح مستدل تر مي كند: حديث جعلي اول: «لولا تذنبوا لذهبت بكم و خلقت خلقاً يذنبون و يستغفرون، فاغفر لهم»:‌ اگر گناه نكنيد شما را از بين مي بريم و موجود ديگري مي آفرينيم تا گناه كنند سپس استغفار كنند و بيامرزم آن ها را.

اينان مثلاً از اين نگران هستند كه مردم آن قدر مقدس باشند و گناه نكنند در نتيجه، خداياني از قبيل تواّب، غفّار، عفّو، رئوف، رحيم، قهّار، منتقم و امثال شان، بي كار بمانند(!!).

حديث جعلي دوم: «لو لم تذنبوا لخشيت عليكم ما هو اشدّ من الذّنب، اَلا هو العُجب، العُجب، العُجب»:‌ اگر گناه نكنيد مي ترسم به چيزي دچار شويد كه اشدّ از گناه است و آن عُجب است عجب، عجب.

صوفيان پيش از محي الدين زمينه را براي جعل حديث آماده كرده بودند و در هر مورد كه دل شان مي خواست يك حديث جعل مي كردند و بيشتر نام آن را «حديث قدسي» مي گذاشتند، زيرا احاديث قدسي معمولاً بي سند هستند و اينان آن را هر چه خواستند گسترش دادند، كاري كرده اند كه گويا حديث قدسي بي نياز از سند است.

اما ترويج گناه و فسق و فجور توسط محي الدين در ممالك اسلام با ترويج آن ها در آئين كاباليسم فرق دارد. كاباليست هاي اسپانيا جوانان مسلمان را با تامين امكانات گناه از آن جمله زنا و شرابخواري فاسد مي كردند و اين، برنامة استراتژيك جنگ نرم بود، و جوانان خودشان را هدف قرار نمي دادند.

محي الدين كه در داخل جامعه اسلامي فعاليت مي كرد يك روند مطلق در پيش گرفته بود و دافعه، غيرت و حميت ديني را از آنان سلب مي كرد. او با جعل حديث از زبان پيامبر اسلام صلی الله علیه و آله جهاد را نكوهش مي كند. در «فصّ يونسي»‌ مي گويد: پيامبر صلی الله علیه و آله چه زيبا فرموده است: «اَلا اُنبّئكم بما هو خيرلكم و افضل من اَن تلقوا عدوّكم فتضربوا رقابهم ويضربون رقابكم، ذكر الله»: آيا خبر ندهم به شما چيزي را كه خير شما در آن است و آن افضل از آن است كه با دشمنان درگير شويد و گردن آنان را بزنيد و آنان گردن شما را بزنند، آن ذكر الله است.

يعني كاري با دشمنان (با صليبيان در اندلس و اسپانيا و در تهاجم به بيت المقدس كه در همان روزها كه او فصوص را مي نوشت به شدت جريان داشت و حمله مغول نيز از جانب شرق شروع شده و به نزديكي قونيه محل سكونت محي الدين رسيده بود) نداشته باشيد و به ذكر الله مشغول شويد. محي الدين نه تنها به گناه تشويق مي كند بل گناه كردن را يك تكليف واجب، مي كند.

و نويسنده اي در «دائرۀ المعارف اسلامي» چه قلمفرسائي درباره اين شيخ اعظم(!) كه نكرده است در حالي كه تذكره نويسان تصريح كرده اند كه محي الدين مسلمانان را در آن دوران جنگ از رفتن به بيت المقدس كه مورد هجوم صليبيان بود، باز مي داشت.

در دو جلد «محي الدين در آئينه فصوص» شرح داده ام كه آموزه هاي محي الدين به وسيله كاروان هاي جاده ابريشم تا ساحل سيحون به دست انبوه صوفيان آن روز (مثلاً مي توان گفت آن روز در شهر بزرگ نيشابور كه دومين شهر پس از بغداد بود كسي غير صوفي يافت نمي شد)‌ مي رسيد، تصوف كاباليستي او از قونيه تا سيحون (سمرقند و بخارا) نسبت به ديگر مناطق ممالك اسلامي، بيشترين توفيق را داشت و همزمان شيخ عطار شاگرد واقعي او بود با فاصله مكاني و شيخ محمود شبستري نيز بعدها از پيروان كامل محي الدين شد.

پس از محي الدين برخي از نامدارن بزرگ تصوف نه تنها همجنس گرائي را جايز دانستند بل به همجنس گرائي خود افتخار مي كردند. اگر به فرهنگ معين، ذيل «شمس تبريزي» مراجعه كنيد نمونه اي از اين افتخار را مشاهده مي كنيد كه شمس بر «اوحدالدين كرماني» مي شورد و همجنس گرائي او را محكوم مي كند.

و نيز ملاصدرا در اسفار براي لزوم و ضرورت همجنس گرائي استدلال كرده است؛ مردمان و افراد غير همجنس گرا را مردماني پست و حيوان دانسته است.[11]

سبزواري در حاشيه آن، مي گويد: اين حضرات در تجويز اين رفتار به قاعدة «اجتماع امر و نهي» معتقد هستند.

هر كسي كه از علم «اصول فقه» اطلاع داشته باشد مي داند كه اين مسئله هيچ ربطي به آن قاعده ندارد و سبزواري هيچ اطلاعي از آن علم نداشته است. همان طور كه اطلاعي از تاريخ هم نداشته كه در آغاز منظومه، اسكندر مقدوني را «قديس» ناميده است.

اصل دوازدهم:‌ مشروعيت دادن به «مكر»‌

اين اصل يهوديان بل مشخّصة‌ دين يهود است؛ محققين خوب تشخيص داده و گفته اند كه رابطه انسان با خدا در دين يهود، يك رابطه رقابتي است و رابطه انسان با خدا در دين مسيحي يك رابطه محبتي است و رابطه انسان با خدا در دين اسلام رابطه عبد و معبود است.

رابطه رقابتي با خدا يك اصل توراتي (توراتِ تحريف شده) است كه حتي انبياء در اين رقابت با خدا به مكر و نيرنگ متوسل مي شوند و به ويژه رفتار پيامبران نيز با همديگر بر مكر استوار بوده است:

اسحاق مي خواست به فرزندش «عيسو» دعا كند تا او به سعادت دنيوي و اخروي برسد. فرزند ديگرش يعقوب به مكر متوسل شد؛ اسحاق در آن زمان نابينا شده بود، يعقوب بزغاله اي را ذبح كرد گوشت آن را براي پدرش اسحاق بريان كرد و پوست بزغاله را بر دو بازوي خود كشيد، غذا را به حضور اسحاق برد. اسحاق بازوان پر موي را لمس كرد و گمان كرد كه عيسو است زيرا بازوان عيسو خيلي پر مو بود و دعا كرد. بدين ترتيب يعقوب به مقام بالا رسيد و عيسو عنوان برادر عقب مانده به خود گرفت.

در متون يهودي نمونه هاي متعدد از اين رقابت و مكر وجود دارد.

نفوذ:‌ محي الدين در «فصّ نوحي»‌ يك رقابت ميان مثلث خدا، نوح و قوم نوح، به نمايش مي گذارد و بالاخره قوم ملحد در جريان رقابت و مكر موفق مي شوند و مستقيماً به «وصال الله» مي رسند. آنان مي ديدند راهي كه نوح براي شان نشان مي دهد مصداق چرخانيدن لقمه به دور سر بود، راه ميانبر را برگزيدند و مستقيماً و بدون تاخير در درياهاي علم (كه مرادش همان وصال است) غرق شدند.

محي الدين با گستاخي و باصطلاح با پرروئي كامل، آيات قرآن به ويژه آيات سوره نوح را بر اين مكر و نيرنگ خود، تاويل مي كند و نويسنده «ممدالهمم در شرح فصوص الحكم»‌ اين خزعبلات را عرفان ناميده و به شرح فصوص مي پردازد. واي بر ما به چه روزگاري گرفتار شده ايم، آيا صدرويان ما براستي نمي فهمند كه به چه كاري مشغول هستند؟!

اصل سيزدهم: اسرار حروف

اين اصل كابالا نيز يك اصل يهودي است؛‌ يهوديان براي حروف زبان خودشان (حروف عبري)‌ در جهان هستي و در سرنوشت انسان ها نقش بس مؤثري قائل هستند؛ قواعد و محاسبات «ابجد» نيز از اختراعات آن ها است.

نفوذ: محي الدين در «فصّ موسوي» براساس اسرار حروف چه بلائي كه بر سر آيات نمي آورد و چه تحريفات صريح و ضد عقل كه نمي كند و نويسنده «ممدّالهمم» چه افتخاري كه به اين تحريفات نمي كند.

محي الدين به راستي قرآن را به بازيچه مي گيرد و به قول نويسنده «ممدالهمم در شرح فصوص الحكم»، محي الدين در «علم حروف» نيز كتاب نوشته است با اين كه در اعتقاد يهوديان و نيز كاباليست ها، چنين نقشي فقط در انحصار حروف عبري است، محي الدين سخاوت نشان داده و حروف هر زبان به ويژه حروف عربي را نيز داراي آن نقش دانست كه اكنون عارفان جوامع اسلامي به آن معتقد و در به كارگيري آن طوري برخورد مي كنند كه گوئي آن اسرار و نيز محاسبات ابجدي وحي منزل است.

كمال الدين نعيمي فرقه فاسدي را بر اين اساس با عنوان «حروفيه» تاسيس كرد.

محاسبات ابجد از قرن هاي دور در ميان يهوديان و در ميان مسلمانان پس از محي الدين، منشأ جادوگري و سحر گشت؛ براي نمونه رجوع كنيد به كتاب «مجمع الدعوات» و يا «جامع الدعوات» و شكل لوح هاي جادوئي با حروف عبري و گاهي عربي را مشاهده كنيد كه براي جادو و سحر، نوشته شده اند.

اصل چهاردهم: علم اعداد‌

اصلي از اصول كاباليسم كه براي اعداد و تركيبات عددي، نقشي مانند نقش حروف قائل است، مي باشد كه محي الدين آن را به ميان مسلمانان آورد. نمونه هائي از آن را در كتاب هاي جادوئي و ساحري در ميان مسلمانان حتي در همان دو كتاب مذكور مشاهده مي كنيد.

اصل پانزدهم: دوزخ عشرتكده است

اين اصل مبتني بر اصل دهم (تشويق به گناه) و اصل نهم كه شيطان مقدس است، مي باشد.

نفوذ: محي الدين دوزخ را جايگاه «نعيم» مي داند؛ نعيم يعني برخورداري و رفاه.

او علاوه بر موارد ديگر از فصوص، در «فصّ يونسي» مي گويد: «وامّا اهل النّار فمآلهم الي النّعيم و لكن في النّار، اذ لابّد لصورة النّار بعد انتهاء مدّة العقاب ان تكون برداً و سلاماً علي من فيها و هذا نعيمهم»: امّا اهل نار مآلشان به نعيم است لكن در درون آتش، زيرا صورت آتش پس از پايان مدت عقاب ناچار است بر هر كسي كه در آن است برد و سلام شود و اين نعيم (بر خورداري و رفاه) آنان است.

اصل شانزدهم: چرخيدن به محور عنوان «عيسي»

تورات (عهد عتيق) كتاب مشترك مسيحيان و يهوديان است؛ مسيحيان مانند يهوديان، تورات را كتاب تبييني و هستي شناسي و نيز شريعتي خود مي دانند و انجيل را كتاب سرگذشت و نصايح عيسي(ع) مي دانند و آن را عهد جديد مي نامند. يهوديان پيش از عيسي(ع) منتظر آمدن عيسي بودند و او را «موعود» خود مي دانستند. وقتي كه او آمد، سران يهود آموزه هاي او و نبوت او را بر عليه منافع خود يافتند، او را تكذيب كرده و به اعدامش فتوي دادند. و هنوز هم در انتظار آمدن عيساي مورد نظر خود هستند. مسيحيان نيز در انتظار آمدن مجدد عيسي(ع) هستند.

كاباليسم نكته مشترك باور هر دو طرف را گرفته و با صرف نظر از ويژگي هاي عقايد دو طرف، پيرامون آمدن عيسي كه در آخر الزمان خواهد بود، به شدت مانور مباحثاتي مي دهد. هدف از اين روند- همان طور كه پيشتر اشاره رفت- ايجاد وحدت و اتحاد در ميان پيروان دو دين در مقابل مسلمانان بود.

نفوذ: محي الدين اصل «بحث به محور عيسي» و بهره جوئي از نام و عنوان او را در موارد متعدد از فصوص عنوان مي كند به حدي كه پيش از او اثري از چنين روندي در جامعه اسلامي و نيز در محافل و متون صوفيان، وجود نداشت.

محي الدين از اين كار سه هدف داشت:

1. مسلمانان به آمدن عيسي(ع) در آخرالزمان معتقد هستند. او در اين روش طوري پيش مي رود گوئي به ذهن مسلمانان القاء مي كند كه آنان نيز مسيحي هستند و نبايد با مسيحيان صليبي مقابله كنند. وقتي كه قرار است در آن زمان همه اديان يكي باشد پس مقابله با صليبيان كار عبث و بيهوده است.

2. خودش يك كاباليست مسيحي است.

3. تقويت شخص خودش در ميان مسلمانان به عنوان «خاتم الاولياء»؛ او در اين روش، ابتدا عيسي را خاتم الاولياء مي داند كه خواهد آمد و ولايت با او ختم خواهد شد. سپس سمت و مقام خاتم الاوليائي را از او گرفته و به خودش اختصاص مي دهد.

او و شاگردش قيصري هر از گاهي در فصوص و شرح فصوص، به محور عنوان عيسي(ع) چرخيده اند كه من هم ناچار شده ام در نقد سخنان شان در مواردي متعدد از دو جلد «محي الدين در آئينه فصوص» بحث كنم به شرح زير:

1. در مجلد اول: صفحات: 10، 11، 24، 71، 73، 92، 214، 235، 279، 283، 298، 350، 446، 476، 616، 638، 639، 648، 651، 652، 693، 695، 698.

2. جلد دوم: صفحات: 45، 113، 138، 148، 174، 239، 241، 245، 247، 351، 369، 433، 452، 479.

جامعه مسلمانان به حدي صوفي زده و پر از تصوف، و در سلطة همه گير تصوف بود و گوش هاي مردم به حدي با سخنان و باورهاي ضد عقلي پر شده بود كه كسي نمي توانست بر گنده گوئي هاي ضد عقلي و ضد ديني محي الدين خرده بگيرد و آن ها را مصداق «تحريف قرآن» بداند. زيرا محي الدين در جواب شان مي گفت اگر آموزه هاي من تحريف قرآن و تحريف اصول دين باشد، اين كاري است كه شما راه آن را باز كرده ايد و اين همه گسترش داده ايد.

خاتمه: اين بود شرحي مختصر و بس مختصر از كار بزرگِ بزرگ كاباليست كه اصول اساسي كابالا را به جامعه مسلمانان نفوذ داد و براي مسلمانان منجلابي درست كرد كه نجات شان از آن، بسي دشوار و يا غير ممكن است مگر با ظهور حضرت بقيۀ الله الاعظم(عج).

بنابراين هدف من و امثال من فقط اين است كه گروه و قشر محقق شيعه به اصل قضيه اولاً درباره صوفيان خودمان كه عنوان عارف را به همراه مي كشند توجه داشته باشند و ثانياً، شخصيت و نقش محي الدين اين بزرگ كاباليست را بشناسند.

بي ترديد كار و نقش او اگر در جنگ نظامي عليه مسلمانان در حد نهمانيدس اسپانيائي نباشد، اما كار او در جنگ نرم (و آماده كردن زمينه فكري در جامعه اسلامي به نفع صليبيان و مغول) صدها برابر نقش نهمانيدس بوده است زيرا هنوز هم كه هنوز است آثار او بويژه فصوص الحكم در تخريب روح مسلمانان و سلطه پذيريشان تاثير مداوم و عميق و گسترده دارد.

ديديم كه نهمانيدس سه اسم و نام داشت: يوناني، عربي، اسپانيائي. اما متاسفانه نام يوناني و نام اسپانيائي محي الدين را نمي دانيم. زيرا او در 37 سالگي مطابق ماموريت خود از اسپانيا به ممالك اسلامي آمد و تا آخر عمر به برنامه خود ادامه داد؛ بديهي است در اين صورت فقط يك نام «محمد بن علي بن محمد» براي خود برگزيده و نسب خود را هوشمندانه به حاتم طائي رسانيده كه شرح آن را در آغاز جلد اول «محي الدين در آئينه فصوص» آورده ام. و لقب ابن عربي پوشش ديگري است و لقب «محي الدين» براي زدايش دين مسلمانان است كه آري او بدعت نمي گذارد بل كه دين را از نو زنده مي كند.

  • در اطراف موضوع اين مقاله: براي شناخت بيشتر و بهتر عناصر و زمينة تاريخي و نيز شناخت كابالا، منابع زير معرفي مي شود:

دائرۀ المعارف فريد وجدي ذيل «اندلس»- الاحاطۀ في اخبار غرناطه- نقش اندلس در انديشه غربي، مقاله 1 و 2 در اينترنت- المقتبس من انباء اندلس- غروب آفتاب در اندلس- مقاله كابالا، عبدالله شهبازي- كابالا فرقه اي در دست استعمار....- صهيونيسم و شيطانيسم (قسمت سوم) مقاله در اينترنت- پيدايش كابالا، دو مقاله در اينترنت- داستان حقيقي كابالا- تورات- فتوحات مكيّه- فصوص الحكم- فصوص الحكم با تصحيح ابوالعلاي عفيفي (توضيحات و شرح هاي مصحح)- فراماسونري و فراموشخانه در ايران- فراماسوني جهاني- نفوذ فراماسونري در مديريت نهادهاي فرهنگي ايران- مباني فراماسونري- چنگيزخان و امپراطوري مغول، مالكوم باب، ترجمه باجلان- تاريخ فتوحات مغول، ج- ج ساندرز، ترجمه ابوالقاسم حالت- حكومت ايلخاني، شيرين بياني- محي الدين در آئينه فصوص ج 1 و 2.



پی نوشتها:

1. منابع لازم براي محتواي اين «چشم انداز كلي» در پايان مقاله خواهد آمد

[2] . رجوع كنيد «محي الدين در آئينه فصوص» جلد اول صفحه 10

[3] . همين اتحاد است كه به تدريج پيش رفت تا پاپ ژان پل دوم متوفاي 2005، رسماً يهوديان را از اعدام عيسي(ع) تبرئه كرد و بر اين كه خود عيسي يك يهودي بود تاكيد كرد.

[4] . در اعصار كهن،‌ به جاده اي كه تمدن بين النهرين را به تمدن مصر وصل مي كرد،‌ جاده اعظم مي گفتند،‌ همان طور كه جاده رابط ميان تمدن هاي هند، ايران جنوبي و حجاز، بر همان جاده اعظم را «جاده بخور» مي گفتند. در زمان محي الدين كه جاده ابريشم رواج يافته بود جاده اعظم در قونيه با جاده ابريشم تلاقي مي كرد.

[5] . محیی الدین در آیینه فصوص،‌ جلد دوم صفحه256

[6] . محي الدين در آئينه فصوص ج1 ص646

[7] . همان، ص 628

[8] . همان، ص 650

[9] . همان،ص654 و678. و در فص داودي داود را تحقير مي كند

[10] . همان ص 256

[11] . اسفار، جلد7 ص171

 

فصلنامه معرفتى اعتقادى سمات

geld-1-4

اول دفتر

گام بلند امپراطور برای سقوط / مدیر مسئول

در خبرهای ماه گذشته آمده بود که دولت اوباما گامی دیگر در دفاع از عمل شنیع و ضد انسانی همجنس بازی برداشته و اعلام کرده است که روابط خود را با دولتها بر اساس میزان اهتمام آنها به مساله همجنس بازی تنظیم خواهد کرد. غرب مدرن از آغاز تکون خود در مسیری خارج از فطرت توحیدی و الهی انسان حرکت کرد تا آنجا که اگر مدرنیته را به «تمدن ستیزه گر با فطرت آدمی» تعریف کنیم بیراه نگفته ایم.

این روزها بیش از گذشته، اخباری دال بر بحرانی بودن تمدن اومانیست و زرسالار مدرن غربی با محوریت آمریکا به گوش می رسد و همه چیز حکایت از افول تمدنی دارد که قریب به دو قرن است غرب و شرق عالم را در سیطره نظری و تمدنی خود گرفته است. دفاع رسمی و هنجاری از عمل شنیع همجنس بازی که در ذهن همگان یاد قوم معذب لوط را زنده می کند، بر اساس سنن قطعی و غیر قابل تبدیل الهی نشانه ای گویا از به پایان رسیدن این تمدن است.

ادامه