مقالت - حکمة العارفین مشاهده در قالب پی دی اف چاپ فرستادن به ایمیل

اثري كمتر شناخته شده از مولي محمدطاهر قميuntitled

زندگينامه

سيدمحمدهادي گرامي در سال 1361 شمسي در تهران متولد شد. وي مطالعات خود در زمينه دروس حوزوي، عربي، نسخ خطي و كتابشناسي را از دوران دبيرستان آغاز كرد و در دانشگاه ادامه داد. وي دانش آموخته كارشناسي ارشد علوم قرآن و حديث از دانشگاه امام صادق عليه السلام است؛ در حال حاضر زمينه اصلي مطالعات وي تاريخ متقدّم اماميه است و از رساله ارشد خود در زمينه ديدگاه متقدّمان اماميّه درخصوص مفهوم غلو و سيرتحول تلقّي آنان از اين مفهوم، دفاع كرده است. زمينه فرعي مطالعات وي پژوهش در زمينه مكتب معارفي خراسان، نسخه هاي خطي و كتابشناسي است.

تاكنون اين پژوهشگر چند مقاله پژوهشي تأليف كرده است كه از آن جمله است: «مناهج البيان، تلاشي براي پايه گذاري مكتب تفسيري حوزه خراسان»، (مجله پژوهشنامه قرآن وحديث)، ش6؛ «اصطلاح اخباري در سير تحول مفهومي»، (مجله حديث پژوهي،) ش 3. همچنين مقاله هاي «كهن ترين اثر شيعي در شرح دعاي سمات و مؤلف آن» و «سير تحول خوانش تفسير به رأي در 5 سده نخست هجري» به زودي در مجله هاي شيعه شناسي و پژوهش ديني چاپ خواهند شد.

گرامي در زمينه تصحيح و تحقيق و ترجمه برخي كتب نيز فعال بوده است كه از آن جمله است: تواتر القرآن، شيخ حر عاملي، دارالكتب الإسلاميه، سال 1384؛ خواب هاي راستين (ترجمه كتاب آيات بينات في حقية بعض المنامات از شيخ محمدتقي شوشتري)، دارالكتب الإسلامية، 1385؛ رساله تذكره ثمر نائيني، تأليف ميرزا سيد حسين طباطبائي نائيني، تصحيح سيدمحمدهادي گرامي و سعيد انواري، مركز پژوهش هاي كتابخانه مجلس شوراي اسلامي، 1388.

عناوين برخي از كتاب هاي تأليفي وي نيز از اين قرار است: ارزاق المؤمنين،انتشارات شبر، 1382؛ مباديء فكرة الرجعة عند الإمامية(كتابي است به زبان عربي كه اجمال اعتقادات اماميه در باب رجعت را بر مبناي مهمترين نصوص آن با فصل بندي جالبي ارائه مي كند)، انتشارات شبر،1387 .

در حال حاضر وي مشغول نوشتن كتابي است كه در آن تئوري جامعي از تاريخ متقدّم اماميّه در برابر تئوري پردازي هاي خاورشناسان ارائه شده است. همچنين در كنار آن مشغول تصحيح كتاب "حكمة العارفين" مولي محمد طاهر قمي و "صفوة الصفات" شيخ ابراهيم كفعمي است.

اشاره

مولي «محمدطاهرقمي» از علماي سده 11 هجري، شخصيّتي است آشنا براي منتقدان انديشه هاي فلسفي- عرفاني كه با نوشتن كتاب «تحفة الاخيار» نام خود را جاويد كرده است. وي كتاب كمتر شناخته شده اي با نام «حكمة العارفين في دفع شبه المخالفين من المتفلسفين و المتصوفين»[1] دارد كه به رغم اهميّتش بدان كمتر توجه شده و هنوز به زيور طبع آراسته نشده است. اين اثر از دو جهت بسيار حائز اهميّت است: نخست آنكه بيشتر محتواي آن در نقد فلسفه به ويژه حكمت متعاليه است، اين در حالي است كه به جز دو سده اخير غالب آثار عصر صفوي تنها به نقد عرفان و تصوّف پرداخته است؛ دوم اينكه در اين اثر صبغه كلامي خاصّي وجود دارد كه درخور بررسي است و مي تواند به عنوان نمونه اي از كلامي كه نگارنده از آن تعبير به كلام معارفي مي كند، در سده 11 هجري تلقّي شود. اين نوشتار نيم نگاهي به زندگي مولي محمدطاهر و اين اثرِ درخورِ ستايش دارد.

1. مقدمه

اين نوشتار به معرفي كتاب حكمة العارفين مولي محمد طاهر قمي خواهد پرداخت و در اين مسير ناگزير نيم نگاهي به زندگي و عصر مؤلف نيز خواهد داشت. نگارنده مقاله از شيوه كلامي مرحوم مولي محمد طاهر قمي با عنوان كلام معارفي ياد مي كند، تعبيري كه شايد روا باشد از آن براي توصيف رويكرد كلامي جريان تفكيك در عصر حاضر نيز استفاده كرد. آنچه كه از آن به عنوان كلام معارفي ياد شد تلاشي است در جهت تكميل و تهذيب كلام سنّتي شيعه. اين كلام بيشتر از آنكه به دفاع از حريم اعتقادي خارجي شيعه در برابر بيگانگان بپردازد براي تهذيب و تكميل عناصر داخلي اين حريم تلاش مي كند.[2]

تاكنون درباره زندگي و شخصيت مرحوم مولي محمدطاهر قمي كارهاي اندكي انجام شده است. شايد مقدمه مرحوم محدّث ارموي بر مجموعه شش رساله فارسي از آثار مولي طاهر كه به همت همو چاپ شده است جزو نخستين گام ها در اين زمينه باشد. هچنين مقدمه اي كه براي كتاب سفينة النجاة در زمينه معرّفي آثار و شخصيت مولي محمدطاهر تهيه شده استگام مهمي در اين جهت است.[3] محمدرضا مبلّغي نيز در شماره هاي 19 و 20 مجله نامه قم چاپ شده به سال 1381 به شرح احوال و آثار مولي محمدطاهر پرداخته است. ناگفته نماند كه گرچه درخصوص معرّفي شخصيت و برخي آثار مولي محمدطاهر گام هاي كوچكي برداشته شده است اما تاكنون حكمة العارفين نه تنها طبع نشده است بلكه از يك بررسي و شناسايي درخور ستايش نيز محروم مانده است.

2. مؤلف كتاب

محمد طاهر بن محمد حسين شيرازي قمي از علماي نامدار شيعه است كه در قرن 11 هجري مي زيسته است. او در شيراز متولد شد و براي تحصيل علوم ديني در جواني به نجف اشرف سفر كرد سپس در سال 1048 ق عراق را به قصد قم ترك گفت و در شهر مقدس قم ساكن شد.در فقه ،حديث و كلام يد طولايي داشت،وي همچنين مانند ساير علماي عهد خويش خالي از قريحه هاي شعري و ادبي نبود و ابيات زيادي از او به يادگار باقي مانده است. پس از اينكه در قم ساكن شد شاه سليمان صفوي منصب قاضي القضاة اين شهر را به وي داد و او را امام جمعه شهر قم كرد. مولي محمد طاهر تا سال 1100 ق كه درگذشت اين منصب را در اختيار داشت.[4]

شيخ حرعاملي ،شيخ نور الدين اخباري و مولي محسن فيض كاشاني از او اجازه روايت دريافت كرده اند.[5]همچنينعلامه مجلسي در سال 1086 ق از او اجازه روايت دريافت كرده است.[6]

درطول سال هاي متمادي علماي اماميه اورا ستوده اند و از جايگاه او تقدير كرده اند. شيخ حر عاملي او را عالم محقق و فقيه محدث ناميده است.[7]مجلسيازاوبهعنوانعالم ورعاجلّ يادمي كند[8]صاحب رياض العلماء اورا از مشاهير فضلاي عصر خويش مي داند.[9]علامه اميني او را از يگانه عالمان در عصر خود دانسته و تصريح مي كند كه وي درفقه،فلسفه،حديث،ادبيات و شعر مهارت داشته است.[10]محدث نوري نيز از وي با عنوان عين الطائفه و وجه الطائفه ياد كرده است.[11]

3. مشهورترين تأليفات مولي محمد طاهر

از وي آثار زيادي برجاي مانده است كه تعداد آنها بالغ بر 50 اثر است[12] ولي مهمترين آثار او كه در دست است از اين قرار است:

1.حجة الاسلام: شرح تهذيب الاحكام شيخ طوسي است و مقدمه مفيدي در اصول فقه و كلام دارد كه البته گاهي از آن با عنوان شرح تهذيب الاحكام ياد مي شود كه همين كتاب است.[13]

2.حكمة العارفين في رد شبه المخالفين: كتابي است در نقد افكار فلاسفه و صوفيه[14] كه نسخه هاي خوبي از آن در دست است ولي تاكنون به طبع نرسيده است.

3.الاربعين في فضائل اميرالمؤمنين عليه السلام: وي در اين كتاب 40 دليل براي اثبات امامت فراهم آورده است و فاتحه اي در آغاز كتاب در خصوص اخباري كه اهل سنّت براي امامت اميرالمؤمنين عليه السلام نقل كرده اند آورده است[15] اين كتاب چاپ شده و در دست است اما مشخص نيست چرا ميزرا عبدالله افندي اين كتاب را درباره جبر و تفويض و امر بين الامرين دانسته است.[16]

4.تحفة الاخيار وكشف الاسرار في شرح مونس الابرار: مونس الابرار قصيده اي به زبان فارسي است كه مؤلف در مدح اميرالمؤمنين عليهالسلام وردّ صوفيه سروده است.[17]

5.سفينة النجاة: كتابي است در اخلاق و اعتقادات كه توسط انتشارات نيك معارف به چاپ رسيده است و مقدمه خوبي درباره مولي محمدطاهر قمي به ويژه احصاء دقيق آثار وي دارد.

4.عصر مؤلف

مرحوم مولي محمد طاهر قمي در قرن 11 هجري يكي از قرون متأخر هجري مي زيسته است و هم عصر با عالماني همچون حرّعاملي،فيض كاشاني و مجلسي رحمهم الله بوده است.

اين عصر دوره شکوفايي علم حديث،فلسفه و ساير علوم شيعي محسوب مي شود و عالمان زيادي در مدارس اصفهان،قم و مشهد درآن دوره پرورش يافتند.

حکومت صفوي که سرآغازش با نام شيخ صفي االدين اردبيلي پيوند خورده است و شاه اسماعيل صفوي آن را تأسيس كرد در ابتدا از حمايت خاص صوفيان برخوردار بود؛ شيخ صفي الدين اردبيلي (د735هـ) از شخصيت هاي نامي تاريخ ايران بود كه ابتدا در گيلان مريد و شاگرد فردي به نام شيخ زاهد گيلاني(د700ق) - كه طريقتي به اسم زاهديّه را راهبري مي كرد بود.[18] سپس به آذربايجان آمد و بر تخت مرشدي نشست و تعداد زيادي مريد در اطراف خود جمع كرد.

گرچه سرآغاز حكومت صفويه با نقش پررنگ و حمايت همه جانبه صوفيه پيوند خورده است اما پس از مدتي عالمان شيعي نفوذ خود را در دربار صفويه افزايش دادند و اين امر منجر به كمرنگ شدن نقش صوفيان گشت و در اندک زماني يعني همزمان با قرن 11 هجري حکومت صفوي به يک حکومت کاملا ضد صوفي تبديل گشت.

دودمان صفوي، از نيروي صوفيان قزلباش به شيوه‌اي بسنده‌بهره جستند. اختلاف شيخ صفي، پس‌از قدرت‌يابي نيز در پرتو تلاشها و جانبازيهاي قزلباشان، نظامي را که حاصل استحاله طريقت صوفيگري اردبيل از سيرو سلوک به سلطنت و سياست بود، تثبيت کردند. اما به تدريج، کنشهاي قزلباشان جهت دست‌يابي به قدرت و دسيسه‌هايشان دراين زمينه، موجبات سلب اعتماد حاکميت را فراهم ساخت دولتمردان صفوي دريافتند که صوفيان قزلباش به عنوان معارضان قدرت ظل اللهي و مزاحم منافع سياسي‌شان هستند، به ويژه که دراين دوره شورشهاي از سوي صوفيان و با داعيه‌هاي مساوات طلبي برضد حکومت رخ ميداد. اين گستاخي ها تابدان حد بود كه قزلباشان همسر سلطان محمد خدابنده را در حضور وي به قتل رساندند ولي او هيچ اقدامي نتوانست بكند.[19]

علاوه برحاکميت صفوي، گروه ديگري که با تصوّف شديدا مبارزه ميکردند علما بودند. نفوذ روز افزون عالمان شيعي در نظام صفوي و همدلي و همسويي حاکمان در مخالفت با تصوف ، برتشديد روند تصوف زدايي افزود.

تقريبا عالمان شيعي به جز دوره محدودي در زمان شاه اسماعيل دوم كه توسط وي طرد شدند[20] غالبا مورد تكريم و احترام شاهان صفوي به ويژه در دوره شاه طهماسب و شاه عباس بودند. عالمان آن دوره،تصوّف را خطري براي دين و براي متوليان دين مي دانستند و از اين رو به مبارزه با اين فرقه پرداختند.

ريشه‌هاي مخالفت شديد علما در برابر متصوفه را بايد در وضعيّت تصوف اين دوره جستجو کرد.رسوخ دعويهاي فريبکارانه انحطاط اخلاقي در ميان صوفيان، عقايدي چون تساوي اديان، حلول، مدح ابليس و امثال اينها سبب سوءظن متشرعان به صوفيان ميشد. البته يکسونگري خواهد بود که صرفا کاستي‌ها و لغزشهاي صوفيان را عامل مخالفت فقيهان با اين گروه بدانيم. دليل عمده اين ضديت، داعيه‌هايي بود که صوفيان درباب ولايت و مقام اقطاب و مشايخشان داشتند به اين اختلافات دامن ميزد.باري حاصل و پيامد اين ستيزها، هجرت شمار فراواني از صوفيان به هند همچنين رکود و خمودگي ادبيات در قلمرو عرفان بود.[21]

از سوي ديگر جريان تصوف نيز كاملا دست بسته نبود و تلاش كرد با ايجاد تفرقه بين علما و نسبت دادن گرايشهای صوفي گري به برخي علماي شيعي آنان را همداستان خود معرفي كند. در مورد مجلسي اول داستان همراهي او با صوفيه و درگيري اش با مولي محمد طاهر قمي يكي از اين نمونه هاست. مولي محمد طاهر که حدود نيم قرن در قم سکنا داشت ومنصب امام جمعه شهر را در دست داشت به راحتي توانست تفکر ضد عرفان و فلسفه خودرا گسترش دهد. شيخ آقا بزرگ تهراني تفصيل ماجرا را نقل كرده و نشان داده است كه برخي تهمت ها به مجلسي اول درباره صوفي گري با توجه به اظهارات مجلسي دوم در رساله اعتقادات و برخي قرائن ديگر دروغين است.[22] داستان كدورتي كه ميان مولي محمدطاهر قمي و فيض كاشاني پيش آمده بود نمونه اي از اين پديده است؛ مولي طاهر فيض را به دليل افكار فلسفي و عرفاني اش به فساد عقيده متهم كرده بود اما بعد پشيمان شد.[23]

پديده ديگري كه شاهد آن هستيم تلاش هاي صوفيانه اي است كه نه جبهه تصوّف، بلكه معدودی از عالمان جبهه فقهاء و متشرّعه كه در اكثريت قرار داشتند خواسته يا ناخواسته آن را رقم زده اند. برخي از اين عالمان با اينكه در عقايد شيعي خود پايمردي مي كردند، اما‌ آثاري خلق كردند كه رگه هايي از تعاليم تصوف در آنهابه چشم مي خورد، شايد نتوان اين تعليمات را از منظر ديني نامشروع دانست ولي خواه ناخواه افكار عمومي را به معارف صوفيّه رهنمون مي ساخت و انتساب نويسنده آن به تصوّف نتيجه اجتناب ناپذير آن بود. برخي کتاب هاي فيض مثل "کلمات مکنونه" يا "کلمات مخزونه" و يا برخي تاويلات وي در كتاب "الوافي" از نمونه آثاري است كه مي تواند زمينه را براي اتهام وي به تصوّف فراهم كند چرا كه محتواي برخي از اين آثار ناخودآگاه افكار عمومي را به سوي معارف صوفيه سوق دهد. تفسير "مواهب عليّه" ملاحسين کاشفي سبزواري صاحب "روضة الشهداء"نيز در اين گروه مي گنجد.

سيد نعمت الله بن عبدالله موسوي جزائري از شاگردان برجسته علامه مجلسي پس از اينکه مشغول به تأليف کتاب "مقامات النجاة" درباره اسماي حسناي الهي شد، مجلسي در نيمه هاي کار او رااز ادامه کار نهي کرد چرا که شامل برخي مطالبي بود که از نظر استاد صوفي مآبانه بود.[24]

گرچه جريان غالب در اين دوره صوفي ستيزي بود اما از آن سو جريان عرفاني- فلسفي علي رغم قرار گرفتن در اقليت بسيار تقويت شد؛ هنگامي كه يك موج فرهنگي در جامعه اي ايجاد مي شود عناصر مخالف اين جريان فرهنگي در جامعه دو واکنش کاملا متفاوت نشان مي دهند، گروهي از اين عناصر مخالف در راستاي اين جريان فرهنگي قرار گيرند و همداستان آن مي شوند و گروه ديگري آن قدر خود را تقويت مي كنند تا اين موج آنها را نابود نسازد. ماجراي اين دوره نيز از اين قاعده مستنثني نبود، فرهنگ غالب صوفي ستيزي ومخالفت با تفلسف و تصوف بود اما بر اساس حقيقت فوق گرچه اكثريت با اين جريان همراه شدند اما گروه هاي مخالف قبلي تقويت شده و بعضا جريان هاي جديدي به وجود آوردند كه بسيار قوي تر از قبل بودند.

با اين زمينه بود كه در اين دوره بنيان فلسفه اي که حدود 400 سال است در عمق فرهنگ و دينداري تشيع ايراني نفوذ کرده است بنا نهاده شد. اين پديده فرهنگي ناشي از تقويت عناصر مخالف در مواجهه با يك موج جديد است.

ملاصدرا كه شاهد مخالفت هاي شديدي با فلسفه اش بود كه البته به فلسفه وي نيز محدود نماند و شخصيت او را هم هدف قرار داد در چنين دوره اي بنيان هاي فلسفه خاص خویش را پي ريزي كرد.

وي تلاشش را براي پالايش و اسلامی كردن اين فلسفه بيش از هم سلكان گذشته اش به كار گرفت و فراورده هاي تلاش فكري خود را علوم الهي نام نهاد. صدر المتالهين مكتبي ارائه كرد كه درعين اينكه بر اساس ادعاي خودش نه فلسفه بود و نه عرفان و نه كلام[25] ولي در عمل چيزي شد كه وام دار تمام آنها بود.

5. نگاهي به كتاب حكمة العارفين

اين كتاب از ان رو كه تأليف يکي از محدثان و فقهاي اماميه در قرن 11 هجري است مي تواند منبع خوبي براي بررسي وضعيّت فرهنگي و اعتقادي آن دوره باشد. مضمون اين کتاب تلاشيبراي پيراستن معارف اهل بيت عليهم السلام از فلسفه و عرفان محسوب مي شود.از اين رو درخور بررسي استو به نظر مي رسد نسبت به نمونه هاي مشابه آن در دوره مؤلف از ويژگي قوّت برخوردار باشد.

مهم ترين نکاتي که از لحاظ ملاك هاي تحقيق و تصحيح اين كتاب را مهم جلوه مي دهد از اين قرار است:

1. حكمه العارفين تاليف يکي از عالمان بزرگ عصر صفوي است که تأليف آن نقش پررنگي در ايجاد موج فرهنگي پيرايش دين از گرايش هاي فلسفي و عرفاني داشته است.

2. بيشينه کتبي که به مخالفت با فلسفه و عرفان پرداخته اند به بحث عرفان پرداخته واز فلسفه يا كمتر گفتگو كرده و يا اصلا گفتگو نكرده اند به طوري که يافتن کتبي که مستقلا در ردّ فلسفه نگاشته شده باشد بسيار دشوار است. اما کتاب حکمه العارفين به طور مفصّل به نقد فلسفه پرداخته است و حدوداً 5/4 حجم کتاب نقد فلسفه و5/1 آن نقد عرفان از منظر اعتقاد به وحدت وجود است.

3. شيوه نقد اين کتاب تنها مستند برتضاد نمايي مطالب فلسفي با معارف روايي نيست بلکه در بسياري از موارد مؤلف وارد بحث فلسفي عميقي شده و با خود مباني فلسفي دستاوردهاي فلسفي را در محلّ ترديد قرار داده است.

4. اين اثر تنها به نقد معارف فلسفي-عرفاني اکتفا نکرده است بلکه در هر مورد به طور واضح و روشن تلاش كرده اعتقاد صحيح را در آن زمينه به شكلي كه متخذ از كتاب و سنّت باشد ارائه كند.

5. اين کتاب در عين اينکه يک کتاب اعتقادي است حاوي مطالب تفصيلي در برخي موضوعات ديگر است.دراين کتاب بحث هاي فقهي تفصيلي درباره معناي عدالت مطرح شده و يا مقدمه مفصّلي در اثبات وجوب تمسك به اهل بيت عليهم السلام بر اساس منابع اهل سنت در آن فراهم آمده است.

صبغه اصلي کتاب بحث هاي كلامي است ولي نه در قالب كلام مشهور خواجه اي بلكه در قالب كلامي كه از آن تعبير به كلام معارفي شد و بيش از آنكه به دفاع از آموزه هاي تشيّع در برابر غير شيعه بپردازد سعي مي كند آموزه هاي داخلي اين مذهب را كه با پيرايه هاي فلسفي-عرفاني آميخته است خالص كند.

6. اشاره اي به محتواي کتاب

مؤلف کتاب يک متکلم،فقيه و محدث شيعي است که تقريرات وي حاكي از مهارت وي در فلسفه است، شايد اگر وي فلسفه را در زمره علوم بي فايده و ضالّه نمي دانست حتما اثر مستقلّي هم در اين زمينه مي آفريد. در اين عين حال گزافه نيست اگر بگوئيم كه مي توان براساس همين كتاب ديدگاه هاي فلسفي وي را بازسازي كرد.

وي دراين کتاب نقش يک متکلم را دارد،ولي کلام او با کلام خواجه اي قرن هفت در تجريد و شروح کلامي آنمتفاوت است، مولي طاهر سعي مي کند به ابطال مضامين فلسفي با تکيه بر مطالب روايات به طور مستقيم بپردازد.در شيوه هاي کلامي قرن7 و پس از آنپايبندي به تمهيدات عقلي و استدلالي بسيار زياد است ولي شيوه نگاه او به آموزه هاي اهل بيت عليهم السلام در اين كتاب رنگ و بوي متفاوتي دارد.

مولي محمد طاهر همان طور که در مقدمه کتاب ذکر مي کند در دوره اي قرار داشته است که مطالب فلسفي، بسيارياز پيروان اهل بيت عليهم السلام را در دام خود گرفتار کرده بوده است. مؤلف درباره هدف تاليف کتاب چنين مي گويد:

«پس از اينکه ديدم مردم حق را کنار نهاده و به سمت باطل تمايل يافته اند و آنچه را ماندني است وانهاده، به زائل شدني روي آورده اند و آنچه که با وهم و خيال نوشته اند را دوست مي دارند و از آراء فلاسفه ... پيروي مي کنند و به خاطر آن فرقه فرقه شده اندو ديدم كه برخي مذهب متأخّرين مثل فارابي و ابن سينا و امثال آنها را برمي گزينند وبرخي مذهب افلاطون و ارسطو و امثال آنها از يونانيان گمراه را برمي گزينند و برخي مذهب صوفيان را پيروي کنند و برخي ديگر از آثارمتکلّمين بدعت گذار بهره جويند اين کتاب را براي بيانلغزشها و اشتباه آنان در مسائل دينيتاليف كردم و آن را حكمة العارفين في دفع شبه المخالفين ناميدم».[26]

اما آنچه كه در اين ميان جالب توجه است نامي است كه مولي محمد طاهر براي كتابش انتخاب كرده است. در گام اول به نظر مي رسد كتابي با عنوان "حكمة العارفين" را يكي از مدافعان سرسخت عرفان و فلسفه نگاشته باشد در حالي كه چنين نيست. درخصوص علّت اين نامگذاري مؤلف تصريحي در مقدمه كتاب يا در متن كتابش ندارد اما مطلبي كه وي در مقدمه كتابش نقل كرده نشان مي دهد كه اين نامگذاري جنبه كنايه اي داشته است و مؤلف قصد داشته اعلام كند كه "حكمت" واقعي "معرفت امام" است و عارفان حقيقي كساني اند كه از آن آگاه باشند. وي در پاسخ به اين پرسش كه چگونه جايز است فلسفه را مذمّت كرد در حالي كه فلسفه حكمت است و فلاسفه نيز حكما هستند و خداوند نيز در آيه: «وَ مَنْ يُؤْتَ الحِكْمَةَ فقد اُوتِيَ خَيْرا كَثيرا»[27] حكمت را ستوده است، به رواياتي كه در ذيل اين‌آيه وارد شده ،[28] اشاره مي كند و مي گويد كه براساس آنها حكمت معرفت امام است. او مي گويد:

فعلي هذا التّفسير، الحكمة هي معرفة الإمام وَ الحكيم هو الّذي عرف إمام الحقّ و اكتسب منه المعارف الدّينيّة، و لاريب أنّ الأئمة الطّاهرةمن العترة ائمّة الحقّ، و معادن الحكمة، تعلّموا الحكمة من رسول اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله.

مولي طاهر قمي در اين كتاب از ديدگاه هاي بسياري از فلاسفه هم عصر خود به ويژه صدرالمتألهين انتقاد كرده است. مولي طاهر از ديدگاه صدر المتألهين در بحث حدوث عالم به شدن انتقاد مي كند و مي گويد:

ثمّ اعلم إنّ من الاعتقادات الباطلة السّخيفة هو قول بعض فضلاء المتأخّرين، وهو صدر
الدّين محمّد الشّيرازيّ في حدوث العالم، و هذه عبارته:«العالم بجميع ما فيه حادث زمانيّ، إذ كلّ ما فيه مسبوقالوجود بعدم زمانيّ بمعنى إنّ هويّة من المهيّات الشّخصيّة إلاّوقد سبق عدمها و وجودها عدمها سبقا زمانيّا، و بالجملةلاشيء من الأجسام و الجسمانيّات المادّيّة ـ فلكيّا كان أوعنصريّا و نفسا كان أو بدنا ـ إلاّ و هو متجدّد الهويّة والشّخصيّة»
[29]وهذا قول مأخوذ من نصوص محيى الدّين المغربيّ الأندلسيّ، و بطلانه في غاية الظّهورمخالف للدّين و العقل ضرورة.

وي همچنين در بحث باور ملاصدرا به وحدت وجود به شدّت از وي انتقاد كرده و مي گويد:

ثمّ اعلم إنّ من القائلين بوحدة الوجود من المتأخّرين الفاضل الشّيرازيّ المدعوّ بصدرالدّين صّرح في الأسفار و الشّواهد بأنّ الوجود العامّ أمر اعتباريّ عقليّ و لكن له أفرادحقيقيّة عينيّة و وجود الواجب أصل الحقيقة الوجوديّة و غيره من الوجودات تجلّيات وجهه وجماله و أشعّة نوره و كماله و إنّه تعالى يدرك بجميع الحواسّ الظاهرة و الباطنة و لكنّ العرفاءعارفون بالإدراك، و غيرهم غير عارفين به. و بطلان هذه الاعتقادات و فسادها لايخفى علىمن له أدنى معرفة بالدّين و سنبيّن إن شاء اللّه‏ بطلانها و فسادها.و مراده بالعرفاء القائلين بهذه المقالات الباطلة الفاسدة كمحيي الدّين و أمثاله منالمتصوّفة، قال في الأسفار:«إنّ أفراد مفهوم الوجود ليست حقائق متخالفة، بل الوجودحقيقة واحدة و ليس اشتراكها بين الموجودات كاشتراكالطّبيعة الكلّيّة ـ ذاتيّة كانت أو عرضيّة ـ بين أفرادها إذالكلّيّة و الجزئيّة منعوارض الماهيّات الإمكانيّة و الوجودكما مرّ لايكون كلّيّا و لاجزئيّا، و إنّما له التّعيّن بنفس هويّتهاالعينيّة و لايحتاج إلى تعيّن آخر كما لايحتاج في موجوديّته إلىوجود آخر لأنّ وجوده ذاته في مبحث التّشكيك أنّ التّفاوتبين مراتب حقيقة واحدة و التميّز بين حصولاتها قد يكونبنفس تلك الحقيقة،فحقيقة الوجود ممّا تلحقها بنفس ذاتهاالتعيّنات و التشخّصات و التّقدّم و التّأخّر و الوجوب والإمكان والجوهريّة و العرضيّة و التمام و النّقص لابأمر زائدعليها عارض لها و تصوّره يحتاج إلى ذهن ثاقب و طبعلطيف».[30]

مولي محمد طاهر قمي همچنين از فيض كاشاني نيز به خاطر برخي تأويلاتش در كتاب الوافي انتقاد كرده و به ويژه در بحث بداء مي گويد:

اعلم إنّ صاحب الوافي حيث بنى تفسير الآيات و الأحاديث على قواعد المتصوّفة و المتفلسفة و مسلّماتهم، فسّر البداء تفسيرا غريبايتعجّب منه صاحب الطّبع السّليم و العقل المستقيم و هذه عبارته في الوافي:«فإن قيل: كيف يصحّ نسبة البداء إلى اللّه‏ تعالى مع إحاطة علمه بكلّ شيء أزلاً و أبدا على ما هو عليه في نفس . . .»[31]و لايخفى أنّ صاحب الوافي بنى تفسيره على الفلسفة و التّصوّف و جمع بينهما مع أنّالمتصوّفة ينكرون الفلسفة أشدّ الإنكار كما يظهر من كلام الغزّالى و الرّومى و غيرهما. أمّا قولهبوجود العقل بمعنى الجوهر المجرّد فموافق لمذهب الفلاسفة و كذا نسبة الخلق إلى العقل، و لكنخطاب العقل و أمره بالإقبال و الإدبار يستلزم صدور أكثر (من) واحد من الواحد و هو
مخالف لقواعدهم، و كذا قوله: «ثم أفاض النّفوس الفلكيّة بإذن ربّه ثمّ الطّبائع ثمّ الصور ثمّ
الموادّ»[32]
مخالف لضوابطهم، لأنّه بزعم الفلاسفة لم يخلق العقل الأوّل إلاّ ثلاثة أشياء: عقلاً،نفسا، و فلكا و قوله:«فظهر في حقيقة كلّ منها و فعل فعلها»[33] ليس موافقا لمذاهب الفلاسفةو لالقواعد المتصوّفة القائلين بوحدة الوجود المخالف للدّين ضرورة.ثمّ لايخفى أنّ تفسير الإقبال بالتّوجّه إلى عالم الخلق و الإدبار بالتّوجه إلى عالم القدسغيرموجّه، بل الموجّه العكس.

صاحب حكمة العارفين گرچه بخش معتنابهي از كتاب خود را به انتقاد از فلاسفه اختصاص داده است ولي در جاي جاي كتاب خود بر محيي الدين عربي خرده مي گيرد و حتي در پايان كتاب بخش جداگانه اي را براي نماياندن عبارات كفرآميز ابن عربي اختصاص داده است. وي در بخشي از كتاب درباره ابن عربي مي گويد:

ثمّ اعلم انّ محيي الدّين الّذي هو في الحقيقة مميت الدّين قد شهر القول بوحدة الوجودبينضعفاء المسلمين بمكره و خُدَعه و كان يكذب لتسخير العوامّ و أشباه العوامّ من الطّلبة وترويج الباطل و يدّعي أنّه رأى النّبيّصلى‏الله‏عليه‏و‏آلهفي النّوم وكان بيده كتاب فقال له: هذا كتابفصوص الحكم خذه، و أخرج به إلى النّاس ينتفعون به،[34]فصنّف كتابا مشتملاً على أنواع الكفرو الزّندقة من أنّه خاتم الأولياء و أنّ جميع الأنبياء و الأولياء أخذوا العلم منه و اقتبسوه منمشكاته و أنّه صاحب النّبوّة العامّة و أنّ جميع الأنبياء أتوه و اجتمعوا عنده لتهنّيه بختم الولايةو أنّه لم يأكل و لم يشرب تسعة أشهر و كلّما وضعوا عنده المائدة تجسّم اللّه‏ فقال له: أتأكل وتشاهدني، فكان يسمن من غير أكل و شرب. و كان من دعاويه الباطلة الفاسدة دعوىوحدة الوجود، فصدّقه فيما ادّعاه جماعة كثيرة من السّفهاء و الضعفاء، و كذّبه و حكم بكفرهجماعة من الأزكياء والعقلاء.

بررسي محتواي كتاب نياز به پژوهش گسترده تر و دقيق تري دارد اما در پايان براي آشنايي بيشتر با کتاب فقط عناوين بحس شده در كتاب را مروري مي كنيم:

مقدمه:

فايده اول:زمان ظهور فلسفه ميان مسلمانان و علت گسترش آن؛ فايده دوم:رواياتي که نشان مي دهد بايد در معارف الهي به کتاب و سنت مراجعه کرد؛ فايده سوم:روايات متواتر شيعه و سني که نشان مي دهد بايد در اصول و فروع به کتاب خدا و عترت تمسک جست و هرکه به آنها متمسک شود گمراه نخواهد شد؛ فايده چهارم:برخي کلمات غزالي در ذم فلسفه و فلاسفه

متن:

1. اثبات صانع و نشان دادن کاستي روش فلاسفه براي اثبات آن: بحث اولويت ذاتي؛ راه هاي ابطال اولويت ذاتي نزد فلاسفه(روش مولي عبد الرزاق لاهيجي،روش صدر المتألهين،روش قوشچي، روش دواني)؛ روش کتاب و سنت براي اثبات صانع؛ کاستي روش فلاسفه براي اثبات توحيد خدا

2. اختلاف درباره علم خداوند و بيان اعتقاد صحيح: روش درست اثبات علم خداوند، اثبات نبوت براثبات علم رسول متوقف نيست، اعتقادات فلاسفه درباره علم الهي، اعتقاد گروه هاي مختلف، اعتقاد صحيح در مورد علم خداوند، رد شبهات کساني که علم خداوند به جزئيات را رد کرده اند

3. خدا مدرک است

4. افعال خدا غير معلّلة بالأغراض است

5. صفات سلبي خداوند

6. صفات ثبوتي خداوند و بيان اينکه صفات خداوند عين ذات اوست: دلايل آن؛ دليل نقلي که نشان مي دهد صفات خداوند عين ذات اوست

7. اراده و کراهت

8. قضا و قدر و بداء

9. فايده اعتقاد به بداء: کلام فيض درباره بداء

10. رد اعتقاد فلاسفه درباره اينکه خداوند و موجودات فاعل مضطرند: بيان اعتقاد فرقه هاي مختلف درباره جبر و اختيار(توضيح مذهب امر بين الامرين، معاني مفوضه، تحقيق در معني قدريه)

11. حسن و قبح و عقلي: اعتقاد صحيح در بحث حسن و قبح؛ حكمت برخي استدلايهايي که درباره توحيد با وجود فطري بودن آن آمده است؛ بيان فروع حسن و قبح عقلي(شكر منعم،حسن تکليف،وجوب قدرت و تمکّن براي تکليف)

12. قاعده لطف: رد قاعده لطف و استدلال به وجوب نصب از راه ديگر

13. احباط و تكفير: بحث گناهان کبيره؛ تحقيق معني عدالت

14. توبه: فرق بين توبه و استغفار؛ عفو

15. شفاعت

16. ثواب افعال عباد

17. عقاب بنده مطيع

18. بعث و نشور

19. عذاب قبر

20. بحث مجردات: دلايل نقلي که نفي وجود مجردات به جز خداوند مي کنند؛ رد قول فلاسفه دروجود عقول مجرد

21. کلام درباره قاعده الواحد

22. معاني احاديث عقل

23. اثبات عدم تجرّد روح

24. وجوب و امکان و امتناع

25. حدوت و قدم

26. وجود و عدم

27. خروج عنالحدين

28. وجود ذهني

29. رابطه وجود و ماهيت

30. ثبوت معدوم: شيئيت معدوم

31. معني لفظ "شيء"

32. انواع ماهيت ها: ماهيت بسيط و مركب؛ تفاوت تعين با ماهيت؛ آنچه در خارج است تنها هويت شخصيه است

خاتمه:

در ردّ وحدت وجود و تفصيل مطالبي که در آثار محيي الدين آمده است.

مآخذ:

1. آقابزرگ تهرانى، محسن بن علي ،الذريعة إلى تصانيف الشيعة،انتشارات اسماعيليان و كتابخانه اسلاميه، قم و تهران، 1408هـ..

2. ابن عربى، محمد بن علي، فصوص الحكم، انتشارات الزهراء ، چاپ دوم، 1370ش.

3. اسكندر بيك تركمان، تاريخ عالم آراي عباسي،تهران، نشر طلوع و سيروس،1364ش.

4. افندي، عبدالله، رياض العلماء، انتشارات كتابخانه آية الله مرعشي نجفي،قم،1401هـ.

5. اميني،عبدالحسين،الغدير،دارالكتاب العربي،بيروت، 1977م.

6. حرّعاملى، محمد بن الحسن، أمل الآمل،مكتبةالأندلس، بغداد، 1385هـ.. ‏

7. خوانساري،محمد باقر،روضات الجنات،انتشارات اسماعيليان، قم.

8. هدايت، رضاقلي، رياض العارفين، به كوشش مهرعلي گرگاني،تهران،كتابفروشي محمودي.

9. سبحانى، جعفر، موسوعة طبقات الفقهاء،مؤسسه امام صادق (ع)، قم، 1418 هـ.. ‏

10. صدرالدين شيرازي، محمد بن ابراهيم، الحكمة المتعالية فى الاسفار العقلية الاربعة،بيروت، دار احياء التراث،چاپ سوم، 1981 م.

11. صدرالدينشيرازي،محمد بن ابراهيم،كتاب المشاعر،مؤسسة التاريخ

العربي،بيروت،1420هـ.

12. عليزاده‌بيرجندي، زهرا، رويارويي اهل شريعت با اهل طريقت در عصر صفوي،پايان نامه کارشناسي ارشد، دانشگاه فردوسي مشهد،1370ش.

13. فيض كاشانى، محمد محسن بن شاه مرتضى، الوافي،اصفهان، كتابخانه امام اميرالمؤمنين علي عليه السلام، چاپ‏اول، 1406هـ.

14. قمي، علي بن ابراهيم، التفسير، به كوشش سيد طيب موسوي جزائري، قم، مؤسسه دار الكتاب،1404هـ.

15. قمي شيرازي،محمدطاهر،حكمة العارفين،مجموعه خطي شماره 3307 كتابخانه مجلس شوراي اسلامي، رساله پنجم.

16. گرامي،سيدمحمدهادي،مناهج البيان تلاشي براي پايه گذاري مكتب تفسيري حوزه خراسان،پژوهشنامه قرآن و حديث،ش6،1388ش.

17. مجلسي،محمد باقر،بحار الانوار،مؤسسة الوفاء، بيروت، 1403هـ..

18. مقدمه سفينة النجاة(اثر مولي محمدطاهر قمي)،حسين درگاهي و حسن طارمي، تهران، انتشارات نيك معارف،1373ش.

19. مقدمه ميراث حوزه اصفهان(دفتر اوّل)،اصفهان، مؤسسه فرهنگي مطالعاتي الزهراء، 1384ش.

20. نوري،حسين بن محمد تقي،خاتمة مستدرك الوسائل،مؤسسة آل البيت،قم، 1415هـ.



[1]. اين اثر در حال پشت سر گذاشتن مراحل تصحيح، تحقيق و تعليق توسّط نگارنده است.

[2]. در اين زمينه نگاه كنيد به مقاله همين نگارنده تحت عنوان «مناهج البيان، تلاشي براي پايه گذاري مكتب تفسيري حوزه خراسان» در: پژوهشنامه قرآن و حديث،شماره6،ص146.

[3]. اين كتاب توسّط انتشارات نيك معارف تهران منتشر شده است.

[4]. سبحاني،موسوعة طبقات الفقهاء، ج11، ص332.

[5].اميني،الغدير،ج11،ص320.

[6]. مجلسي،بحارالانوار،ج107،ص129.

[7]. حرعاملي،امل الآمل،ج2،ص277.

[8]. مجلسي،بحارالانوار،ج107،ص127.

[9]. افندي،رياض العلماء،ج5،ص111.

[10].اميني،الغدير،ج11،ص320.

[11]. نوري،خاتمه مستدرك،ج2،ص180.

[12]. در اين زمينه نگاه كنيد به: مقدمه سفينة النجاة.

[13]. آقابزرگ تهراني،الذريعة،ج6،ص257.

[14]. آقابزرگ تهراني،الذريعة،ج1،ص419.

[15]. آقابزرگ تهراني،الذريعة،ج3،ص162.

[16]. افندي،رياض العلماء،ج5، ص111.

[17]. آقابزرگ تهراني،الذريعة،ج15،ص278.

[18]. هدايت، رياض العارفين، ص 101.

[19]. نگاه كنيد به: مقدمه ميراث حوزه اصفهان،دفتر اوّل،ص16.

[20]. اسكندربيگتركمان،تاريخ عالم آراي عباسي،ص330.

[21]. نك: عليزاده بيرجندي،«رويارويي اهل شريعت با اهل طريقت در عصر صفوي»، پايان نامه ارشد دانشگاه فردوسي،سال 1370.

[22]. آقابزرگ تهراني،الذريعة،ج4،ص497.

[23]. خوانساري، روضات الجنّات،ج4،ص146.

[24]. آقابزرگ تهراني،الذريعة،ج22،ص14.

[25]. صدرالدين شيرازي،كتاب المشاعر،ص52.

[26]. گزارش درباره محتواي كتاب براساس مجموعه خطي 3307 كتابخانه مجلس شوراي اسلامي فراهم آمده است. در اين مجموعه 6 رساله قرار دارد كه رساله پنجم آن كتاب حكمة العارفين است. همچنين در اين مقاله به علت مشخص نبودن شماره صفحه ها در نسخه خطي امكان ذكر آدرس دقيق نبود.

[27]. بقرة: 269.

[28].علي بن ابراهيم، تفسير القمي،ج2،ص161.

[29]. صدرالدين شيرازي،كتاب المشاعر،ص 120.

[30]. صدر الدين شيرازي، الأسفار،ج1،ص120.

[31]. فيض كاشاني،الوافي،ج1،ص507.

[32]. فيض كاشاني،الوافي،ج1،ص53.

[33]. همو،همانجا.

[34]. ابن عربي،فصوص الحكم،ص47.

 

فصلنامه معرفتى اعتقادى سمات

_3

اول دفتر

شجره طیبه مرجعیت شیعه / مدیر مسئول

مرجعیت شیعه که عمدتا در شهر مقدس قم استقرار دارد، در سفر اخیر مقام معظم رهبری به قم حماسه ای از بیداری، دین مداری ، زمان آگاهی و دشمن شناسی آفرید.

بدون شک استقبال یکپارچه و گرم مراجع عالیقدر جهان تشیع از حضرت آیت الله العظمی خامنه ای ـ مد ظله العالی ـ را که خود شاخه ای ستبر از شجره طیبه مرجعیت است نباید به عنوان یک رویداد معمولی تلقی کرد و پرونده آن را بست بلکه این امر گویای نکات در خور تامل فراوانی در باره نهاد مبارک و تاریخی مرجعیت است.

مرجعیت تشیع از آغاز دوره غیبت ـ که دوران یتیمی شیعه و پیروان اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام است ـ بار سنگین سرپرستی یتیمان آل محمد علیهم السلام و صیانت از ثقلین را بر دوش گرفت و با استعانت از خداوند متعال و استمداد از قطب عالم امکان صاحب عصر و زمان حضرت حجت بن الحسن العسکری ـ عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ تاکنون با شایستگی و در حد توان و مقدورات تاریخی خود از حمل این امانت بزرگ سرفراز بیرون آمده است.

ادامه