گفت و گو : کل فلسفه ملاصدرا برای جا انداختن نظریه وحدت وجود است
نوشته شده توسط حجت الاسلام و المسلمین علی احمدی   

ahmadi
اشاره
کتاب «تنزیه المعبود فی الرد علی وحدة الوجود» اثر حجت الاسلام و المسلمین سید قاسم علی احمدی، اثری جامع در نقد نظریه فلسفی و عرفانی وحدت وجود است. در این کتاب، نظریه وحدت وجود از منظر عقل و برهان و نیز آیات و روایات مورد نقد و بررسی قرار گرفته است و علاوه بر آن به دیدگاههای گروهی از متکلمان و علمای شیعه نیز در مخالفت با این نظریه پرداخته شده است. مطلب زیر حاصل گفتگوی سمات با استاد علی احمدی پیرامون این کتاب و مبحث وحدت وجود است که از نظر گرامیتان می گذرد.

     سمات: با تشکر از فرصتی که در اختیار ما گذاشتید، گفتگوی ما پیرامون موضوع وحدت وجود که موضوع کتاب شما با عنوان «تنزیه المعبود فی الرد علی وحدة الوجود» است، خواهد بود. اما خوب است در آغاز برای آشنایی خوانندگان اشاره ای به سوابق علمی خود داشته باشید.     
□ بسم الله الرحمن الرحیم. من قریب سی سال است که در حوزه ام. حدود 22 سال در درس فقه و اصول حضرت آیت الله وحید خراسانی ـ حفظه الله ـ به طور مداوم و بدون فاصله و فترتی حضور یافتم و تقریرات درس فقه معاملات ایشان را  از اول بحث بیع تا بخشی از خیارات  و تقریرات اصول ایشان را یک دوره و به طور کامل  حاضر بوده و نوشته ام.  تقریبا چهار پنج سال هم در درس آیت الله حاج شیخ جواد تبریزی ـ رحمه الله  ـ و 2 سال هم در درس آیت الله لنگرودی ـ رحمه الله ـ در مسجد سلماسی حضور داشتم . و در ایام اخیر هم دو سه سالی محضر حضرت آیت الله صافی دام ظله را درک کرده ام و از ایشان و آثارشان در فقه و مباحث معارف بسیار بهره بردم . الان هم به درس خارج فقه و اصول حضرت آیت الله رجایی دام ظله می روم.
خودم هم حدود 15 سال است که در مدرسه آیت الله گلپایگانی تدریس کفایه و رسائل و مکاسب دارم. و در مجموع ده دوره هم  شرح تجرید را تدریس کرده ام. و کتاب های بدایه الحکمه و نهایه و شرح منظومه را نیز تدریس کرده ام – البته با نقد و نفی مبانی فلسفه -.
سمات: فلسفه را پیش کدام اساتید خواندید؟
□ اسفار را نزد آقای جوادی خواندم و بدایه و نهایه و منظومه و نیز کلام را  نزد اساتید معروف حوزه خواندم.
سمات: در باره آثار چاپ شده دیگرتان و آثاری هم که در دست چاپ دارید، توضیح بفرمایید.
□ یکی کتاب «وجود العالم بعد العدم عند الامامیه» است . در زمانی که درس اسفار می رفتم در اثبات حدوث زمانی عالم – در نقد مبانی فلاسفه – نوشتم . دیگری کتاب شرح اعتقادات علامه مجلسی (رحمه الله) است . دو دیگر شرح تجرید الاعتقاد در بطلان مبانی فلاسفه و دفاع از مبانی حدیثی و کلامی است. نهج الیقین در اصول دین نیز  کتاب اعتقادی و کلامی دیگر بنده است . همچنین تقریرات دوره کامل اصول و فقه (بیع) آیت الله وحید خراسانی و کتب دیگری که در دست آماده سازی و انتشار است.
سمات:  اولین جرقه های نقد فلسفه و عرفان کی در ذهنتان زده شد؟
□ از همان اول که در درسها شرکت می کردم به دلیل آشنایی که با کتب مرحوم علامه مجلسی از جمله حق الیقین و کتاب کفایة الموحدین و کتاب های اعتقادی قدماء مثل شیخ صدوق و مفید و ابی الصلاح حلبی  و... داشتم منتقد بودم. روزی برای یکی از بزرگان فلسفه که به درس اسفار اشتغال داشت روایات حدوث عالم را مطرح کردم، ایشان فرمودند که این احادیث دلالت شان واضح است الا اینکه این ها مخالف با بداهت است. عرض کردم چه بداهتی که مرحوم علامه حلی می فرماید که حکم قائل به قدم عالم مانند بقیه کفار است و فارق بین اسلام و کفر را  قول به حدوث و یا قدم عالم می داند. ایشان گفت علامه فلسفه اش ضعیف بود! بنده عرض کردم شما فرمودید بداهت است. خب علامه فلسفه اش ضعیف بوده. میرداماد که استاد ملاصدرا بوده ایشان هم و لو این که حدوث دهری را مطرح می کند ولی این حدوث ذاتی فلاسفه را خلاف وحی می داند. ایشان فرمود: پس علت و معلول و لزوم مقارنت این دو  چه می شود؟ عرض کردم آن در جایی است که صدور معلول از ذات علت باشد و خلاصه مربوط به علل مادی است  نه در مورد خداوند که خالق عالم لا من شئ است. گفتند پس اراده را چه معنا می کنید؟ عرض کردم به حسب آیات و روایات اراده از صفات فعل و حادث است . بعد گفتند بیایید منزل تا بحث کنیم که من دیگر مساله را دنبال نکردم. من از نوجوانی و جوانی اساتیدی داشتم که بنده را با مبانی کلامی شیعه و کتب حدیث و به خصوص با آثار مرحوم علامه مجلسی ره آشنا کردند.
سمات: چرا جنابعالی موضوع وحدت وجود را برای کتاب خود انتخاب کردید؟ آیا مباحثتان استدلالی و عقلی است و یا صرفا نقلی  و  یا ترکیبی از هر دو؟ (البته باید همین جا بگویم که ما معمولا عقل و نقل را همعرض هم قرار می دهیم که در بسیاری از مواقع درست نیست چرا که خیلی از اوقات خود نقل حاوی استدلالات عقلی است و نه صرفا تعبدی.)
□ اولین بار پس از مطالعه کتاب روش رئالیسم استاد مطهری بود که دریافتم اساسا کل اسفار و فلسفه ملاصدرا برای جا انداختن نظریه وحدت وجود است و این اساسی ترین موضوع در به اصطلاح حکمت متعالیه است و اساسا طرح بسیاری از مباحث دیگر مقدمه ای برای رسیدن به این موضوع است و قبول یا رد این بحث به قبول یا رد کل حکمت متعالیه بر می گردد. و نیز مطالعاتی که در ارتباط با کتب عرفاء از جمله آن ها ابن عربی و بعضی از تابعین آن ها داشتم، به این مطلب رسیدم که تمام زحمات شان برای اثبات وحدت وجود و الوهیت هر معبودی است .
و از نکات مهمی که انگیزه بنده در ورود به این بحث بود این بود که من دیدم در اینجا عوام فریبی های عجیب و غریبی صورت می گیرد. مثلا بعضی فکر می کنند این عبارت که «الاشتغال بالله منعنی عن الاشتغال بغیر الله »- یعنی اشتغال به (عبادت و طاعت) خداوند مرا از غیر خدا بازداشته است، یعنی وحدت وجود و یا مقصود از وحدت وجود بریدن از غیر خدا و انقطاع الی الله و از این قبیل حرفهاست در حالی که معلوم است این حرفها ربطی به وحدت وجودی که در بدایه و نهایه و منظومه و اسفار مطرح شده ندارد و موضوع چیز دیگری است که در تعارض صریح با آیات و روایات و ادله عقلی است.  
پس محوریت این بحث در فلسفه ملاصدرا و عرفان ابن عربی بود که باعث شد سراغ این موضوع بروم و همان طور که در کتاب مشاهده می کنید بنده هم بحث عقلی و استدلالی کرده ام و هم نقلی که بسیاری از این ادله نقلی حاوی استدلال عقلی هستند و جنبه تعبدی مد نظرمان نبوده است که البته اگر هم صرفا ناظر به بعد تعبدی مطرح می کردیم نیز اشکالی نداشت چرا که در جای خود ثابت شده است که پذیرش وحی و گردن نهادن به مفاد وحی خود عقلی ترین کار است . و بعد از اثبات خداوند تعالی و علم و قدرت و ... او و اثبات نبوت نبی با دلایل عقلیه در سایر مسائل دینیه می توان به آن دو مراجعه کرد.  از همین رو بوده است که بسیاری از متکلمین و فلاسفه در اساسی ترین مسائل اعتقادی مثل توحید و معاد و ...  به ادله سمعیه تمسک کردند .
سمات: به لحاظ تاریخی معلوم است که نظریه وحدت وجود برای اولین بار توسط چه کسی مطرح شد؟
□ اگر کتاب را ملاحظه کرده باشید آنجا این مساله را زیر عنوان «و من عقائد عرفاء الیونانیه قبل الاسلام» مطرح کرده ام و نوشته ام که اولین کسی که گفته است عالم جوهر واحدی است که او عین صانع عالم است اکسیوفان یونانی است که شش قرن قبل از میلاد بوده است و شاگردش برمانیدس هم تابع او در این نظر بوده است. برمانیدس می گفته است عاقل جز به وجود یگانه ای که او کل الوجود و وجود الکل است باور ندارد.
سمات: و این همان عبارت بسیط الحقیقه کل الاشیاء صدرا است.
□ بله دقیقا همین طور است. اما سخن صدرا با عبارت افلوطین یونانی که متولد سال 204 میلادی است شباهت بیشتری دارد. افلوطین می گوید: خداوند همه اشیاء است اما هر یک از آنها به تنهایی نیست و همه موجودات فیضان و ترشح از ذات خداوندند. و افلوطین هم دقیقا مثل ملاصدرا و ابن عربی تصریح کرده است که در فهم این مساله باید از حس و عقل بگذریم و با توسل به کشف و شهود مساله را دریابیم که این حرف خود اعتراف به غیر عقلانی بودن نظریه وحدت وجود است.
همچنین در آن بخش از کتاب توضیح داده ام که عرفای هندی نیز قائل به وحدت وجود بوده اند و گفته اند که ذات خداوند به هر صورتی در می آید و بر او واجب است که از اطلاق نزول کند و در هر نوعی از مخلوقات ظهور یابد و نیز گفته اند از ذره تا خورشید همه عین ذات حق هستند.  فیلسوفان ایران قدیم نیز همین اعتقاد را داشته اند و می گفته اند که چیزی به نام عالم و هستی و موجودات وجود ندارد و هر موجودی همان خداوند و یا حصه ای از ذات خداوند است. و برخی دیگر سخن از وهمی و خیالی بودن هر وجود و موجودی غیر خداوند گفته اند. خود صدرا در اسفار (ج 6 ص 199) تصریح می کند که فلاسفه و از جمله شیخ اشراق احیاگر مکتب زردشت و ایرانیان قبل از اسلام بوده اند.
سمات:  بالاخره ملاصدرا در این بحث حرف جدیدی دارد یا نه؟
□ اگر کسی اهل تتبع و تامل باشد می فهمد که حرف ملاصدرا عینا همان حرف فلاسفه یونان و هند و ایران قبل از اسلام است . بلی آن مطالب را شرح و توضیح داده و تکثیر امثله کرده است.
سمات: الّا این که جناب صدرا یک فعلی را که آنها مرتکب نشده اند، مرتکب شده که این نظریه را خواسته است با آیات و روایات تطبیق بدهد!
□ بله متاسفانه همین طور است.
سمات: گاهی گفته می شود که برای وحدت وجود تقریر های گوناگون وجود دارد. مثلا 15 یا 25 تقریر و این که برخی از این تقریرات باطل و برخی درست است. در این باره چه می فرمایید؟
□ بله آقایان وقتی دیدند کلماتشان با ابده بدیهیات مخالف است و وحدت وجود مستلزم این است که ما از توحید تا معاد همه چیز را منکر بشویم و از اول بسم الله قرآن تا والناس آخر آن را نفی کنیم، به فکر این افتادند که قرائتها و تقریرهای گوناگونی برای آن ارائه بدهند تا به این مشکل حاد دچار نشوند. ولی متاسفانه جز تکثیر امثله و عبارت پردازی و . . . . کاری از پیش نبردند.
سمات: چطور وحدت وجود مستلزم انکار اصول و فروع دین است؟
□ ببینید اساسا دین و شریعت و ثواب و عقاب و توحید و شرک مبتنی بر این مساله است که ما قائل به خالق و مخلوق و صانع و مصنوع و دو سنخ وجود و موجود باشیم که یکی می شود خدا و معبود و دیگری که انسانها باشند می شوند، عبد و بنده ؛ و یا یکی می شود خدای یگانه و حقیقی، و موجود دیگر که بتها باشند می شوند خدای دروغین و معبودهای غیر حقیقی، و پرستندگان آنها می شوند مشرک و کافر؛ و پرستندگان الله و خدای حقیقی می شوند موحد. اما اگر شما قائل به عینیت خالق و مخلوق شدید و دو گانگی بین خدا و خلق را انکار کردید و گفتید که یک وجود و موجود در عالم بیشتر نیست و آن خدا است و بقیه موجودات و بلکه کل عالم خیال و موهوم است، در این صورت دیگر شرک و توحید معنا ندارد؛ چرا که شما هر کسی و چیزی را که بپرستید، خدا را پرستیده اید چون بر اساس وحدت وجود هر چیزی حصه ای و یا مرتبه ای از ذات خداوند است و دقیقا بر همین اساس و مبنا است که ابن عربی گوساله پرستی قوم موسی را عین خداپرستی می داند و هارون نبی علیه السلام را به خاطر مخالفت با سامری و نفی گوساله پرستی سرزنش می کند و او را متهم به عدم فهم و فقدان معرفت می کند .
متاسفانه بعضی از معاصرین نیز در تعلیقه اش بر فصول ( ممد الهمم: 514) این مطلب را تایید می کند .
سمات: و بر اساس همین مبنای وحدت وجود است که ابن عربی قوم نوح را غرق شده در دریای علم می داند، و می گوید که آنها می دانستند که بت پرستی عین خدا پرستی است و به همین دلیل زیر بار حرف نوح نرفتند!
□ بله و بر همین اساس هم شبستری می گوید بت پرستی عین دیانت و خداپرستی است:
مسلمان گر بدانستی که بت چیست           یقین کردی که دین در بت پرستی است!
یعنی در واقع بر اساس وحدت وجود، شرک و کفر بلا موضوع می شوند و به همین خاطر است که امثال ابن عربی و یا مولوی و کلا عرفای وحدت وجودی، گمراهی فرعون و شیطان را هم قبول ندارند و غزالی یا عین القضات اساسا شیطان را رئیس الموحدین می دانند.
در بحث عبادت و گناه و ثواب و عقاب و یا بهشت و جهنم ما باید قائل به جدایی وجود انسان و وجود بهشت و جهنم از وجود خداوند و ذات حق باشیم تا آن وقت بگوییم که خب انسان عبادت خداوند را کرد و یا معصیت خدا را مرتکب شد و به همین دلیل به بهشت و جهنم رفت. اما اگر شما گفتید یک وجود بی نهایت است که جایی برای وجود غیر باقی نگذاشته است و بقیه موجودات وهم و خیال هستند و هر چیزی از جمله انسان و بهشت و جهنم حصه ای و مرتبه ای و جزئی از ذات بی نهایت خدا هستند، در این صورت آیا معنای عبادت این است که حصه ای از ذات خداوند، خداوند را می پرستد و یا معصیت خداوند را می کند؛ و خداوند هم حصه ای از وجود و ذات خودش و یا مرتبه ای از وجود و حقیقت خودش را به بهشت یا جهنم می برد؟!  
سمات: و این که مولوی می گوید: ای قوم به حج رفته کجایید کجایید ـ معبود همین جاست بیایید  بیایید و یا می گوید: آنان که طلبکار خدایید خدایید ـ حاجت به طلب نیست شمایید شمایید، ناظر به همین مطلب و نتیجه وحدت وجود است؟     
 □ بله  وقتی هم مولوی در مقدمه مثنوی می گوید «اذا ظهرت الحقایق بطلت الشرایع» مقصودش همین است که وقتی فهمیدی وجودت حصه ای و مرتبه ای از ذات بی نهایت خداوند است، دیگر تکالیف شرعی ساقط می شود. بله اینها و دهها مورد دیگر که برخی از فلاسفه و عرفا خود بدان تصریح می کنند، از لوازم فاسد نظریه وحدت وجود و عینیت خالق و مخلوق است لذا عده ای برای این که از این لوازم فرار کنند و دامن خود را عقب بکشند، این بحث را مطرح کرده اند که مثلا تقریر ما در وحدت وجود با تقریر صوفیه تفاوت دارد و یا آمدند برای تبیین وحدت وجود تکثیر امثله کردند. مثلا برخی مثال یخ و آب را زدند و برخی مثال موج و دریا را مطرح کردند و یا مثالهای دیگر؛ در حالی که تفاوتی در کار نیست و فقط بازی با الفاظ است .
اینها در موضوع وحدت وجود بحث را از اصالت وجود آغاز می کنند و به نفی ماهیات می پردازند و ماهیات را عدمی و به اصطلاح حد وجود می دانند و بعد می گویند وجود اصیل در واقع یکی بیش نیست و در نتیجه وجود را عین خداوند و خداوند را عین وجود اعلام می کنند و می گویند لیس فی الدار غیره دیار. لب و عصاره حرف اینها چه در اسفار و چه در منظومه و نهایة الحکمه همین است و چیزی غیر از این نیست و این همان وحدت وجود است که به نفی اصول و فروع دین می انجامد. اگر چه آقایان ادعا کنند که نخیر چنین لوازمی ندارد و یا اعلام کنند که ما لوازم آن را قبول نداریم اما این ادعا منطقا مانع از این نیست که ما بگوییم نخیر وحدت وجود این لوازم فاسد و باطل را دارد.  
سمات:  بعضی از مواقع هم گفته می شود که آنچه غلط و باطل است وحدت موجود است و نه وحدت وجود!
 □ این حرف هم نادرست  است و منشاش عدم تحقیق و شناخت و غور نکردن در کلمات و مبانی آن هاست. بعد از اثبات اصالت وجود و این که غیر وجود، معدوم است  و این که آن وجود، واحد است و متکثر نیست و تکثرات به اعتبار ماهیات است که حد وجود و امر عدمی است آیا چیز دیگری وجود دارد که باعث تعدد و تکثر واقعی شود؟
 آقای شعرانی در حاشیه اش بر شرح اصول کافی ملاصالح مازندرانی تصریح می کند که فرقی بین وحدت وجود و موجود نیست. ضمن این که خود ملاصدرا در اسفار ج 1 صفحه 71  می گوید: «و مما یجب آن یعلم آن اثباتنا لمراتب الوجودات المتکثره و مواضعتنا فی مراتب البحث و التعلیم علی تعددها و تکثرها لا ینافی ما نحن بصدده من ذی قبل انشاء الله من اثبات وحدة الوجود و الموجود ذاتا و حقیقة کما هو مذهب الاولیاء و العرفاء من عظماء اهل الکشف و الیقین و سنقیم البرهان القطعی علی آن الوجودات و آن تکثرت و تمایزت الا آنها من مراتب تعینات الحق الاول و ظهورات نوره و شئونات ذاته لا انها امور مستقلة و ذوات منفصلة و لیکن عندک حکاية هذا المطلب آلی آن یرد علیک برهانه»
 یعنی: «از مواردی که ضروری است دانسته شود این است که این که ما اثبات موجودات متکثر و متعدد می کنیم و در مراحل بحث و آموزش موافقت می کنیم و تعدد و تکثر موجودات را می پذیریم، منافات با آنچه که ما از قبل در صدد آن هستیم که عبارت است از وحدت وجود و موجود ذاتا و حقیقة ندارد، آن چنان که این امر (وحدت وجود و موجود) مذهب اولیاء و عرفاء از بزرگان اهل کشف و یقین است و ما به زودی اقامه برهان قطعی خواهیم کرد بر این که وجودات اگر چه (ظاهرا) متکثر و متمایز از هم هستند اما باید دانست که اینها همه از مراتب تعینات حق اول (خداوند) و ظهورات نور او و شئون ذات او هستند نه آن که آنها واقعا امور مستقل و ذوات منفصل (از ذات حق) هستند. باید این مطلب را به خاطر بسپاری تا در ادامه مباحث برهان آن ارائه شود...»
همچنین در ج 2 صفحه 300 می گوید: بحث از علت و معلول و دوئیت برای مبتدیان و اذهان سافله است  و الا لیس فی الدار غیره دیار و کل ما فی الوجود وهم و خیال .
و نیز می گوید: فالعالم متوهم ما له وجود حقیقی . فهذا حکایة ما ذهبت الیه العرفاء الالهیّون والاولیاء المحقّقون . (اسفار 2 / 292 – 294 )
سمات: آیا مباحثی چون تشکیک در وجود و یا وحدت در کثرت و کثرت در وحدت نمی تواند مشکل را حل کند؟
□ اینها تکثر و تعدد را اعتباری می دانند نه واقعی؛ چون اگر بگویند واقعی است دیگر وحدت نیست و دچار تناقض می شوند.  آیا تعدد اعتباری و غیر حقیقی و غیر واقعی و عکوس متعدده در مرآت واحد موجب تکثر و تعدد حقیقی می شود؟
و اصلا فلاسفه با اعتقاد به تشکیک در مراتب وجود یا باید به اجتماع نقیضین معتقد شوند و یا باید از ممکن الوجود صرف نظر نمایند؛ زیرا بر این اساس یک حقیقت در مرتبه ضعیف عدم وجوب وجود دارد و همان حقیقت در مرتبه عالی وجوب وجود خواهد داشت  و در نتیجه یک حقیقت هم وجوب وجود دارد و هم عدم وجوب وجود که این اجتماع نقیضین و باطل است. چگونه حقیقت وجود ممکن وحادث و محتاج  و مقداری و وجود واجب و قدیم و غنی و متعالی از مقدار و زمان و مکان یک حقیقت اند.
چگونه حقیقت وجود در مرتبه عالی اش واجب الوجود است و همان حقیقت وجود در مرتبه نازله اش واجب الوجود نیست.
و یا باید اصل وجود ممکنات را منکر بشوند که این امر بطلانش بر کودکان هم واضح است .
علاوه بر این که تشکیک در وجود مستلزم مشارکت خداوند با مخلوقات در حقیقت کنه و ذات یعنی وجود است. و اطلاق وجود بر آنها مقول به تشکیک و بر همه آن ها به حسب مراتبشان صادق است  و در این حد مثل و شبیه برای خداوند اثبات می شود که با (لیس کمثله شیئ) به قول مطلق و تفرّد و یکتایی او در حقیقت ذات منافات دارد .
علاوه بر این که مستلزم اکتناه ذات حق و اخبار از حقیقت ذات و کنه خداوند است اگر چه معرفت کنه وجود را هم خارج از فهم و ادراک بدانند و نیز مستلزم اشتراک خداوند با مخلوقات در عدم امکان معرفت وجود است و این هم بطلانش واضح است .
سمات: یکی از مشکلات اساسی این آقایان ناشی از این مساله است که خداوند را نامتناهی که یک مفهوم کاملا کمّی و مقداری است می دانند و  همین امر آنها را به ورطه نظریه وحدت وجود و این که غیر از خدا موجودی در عالم نیست و همه موجودات حصه ای از این وجود نامتناهی هستند، کشانده است، در این باره هم توضیح بفرمایید.
□ اعتقاد به نامتناهی بودن خداوند با توجه به معنایی که فلاسفه برای نامتناهی در کتب فلسفی شان ذکر کرده اند که «بوجوده محیط علی ما سواه » خلاف عقل و نقل است؛ زیرا نامتناهی بودن به این معنا از ملکات مقدار است .
علاوه بر این که اشکال محدودیت در صورتی محقق می شود که بین خالق و خلق اشتراک در حقیقت ذات و سنخیت بین آن دو باشد نه در صورتی که سنخ خلق مباین و مغایر با سنخ خالق باشد که در این صورت هرگز صنف مقداری و عددی و زمانی و مکانی و متجزی و حادث موجب تحدید ذات متعالی از مقدار و زمان و مکان و . . . . نمی شود .
سمات: از مهمترین استدلال های ملاصدرا و دیگر منادیان وحدت وجود، مساله اشتراک معنوی مفهوم وجود نسبت به مصادیق خود است. و این که وجود در خدا و غیر خدا به یک معنا است و این به معنای حقیقت یگانه داشتن خدا و خلق است، لطفا به چکیده ای از آنچه که در کتاب تنزیه المعبود در این باره نوشته اید، اشاره بفرمایید.
□ آن ها می گویند بعضی از مفاهیم به معنای واحد بر خدا و خلق اطلاق می شوند ـ به نحو اشتراک معنوی ـ  و لازمه چنین اطلاقی (یعنی لازمه اشتراک در معنا و مفهوم ) اشتراک آن ها در حقیقت ، و سنخیت در مصداق است؛ زیرا مفهوم واحد به معنی واحد بر دو چیز یا بیشتر که با هم تباین دارند اطلاق نمی شود و به تعبیر دیگر مفهوم واحد به معنای واحد از اشیاء متباینه بما هی متباینه انتزاع نمی شود. بنا بر این اگر مفهوم واحدی به یک معنا بر اشیایی حمل بشود کاشف از سنخیت و اشتراک در حقیقت بین آن اشیاء خواهد بود.
جواب این است که: در بسیاری از موارد می بینیم عقلا کلمه واحد را به مفهوم واحد بر متباینات اطلاق می کنند و این امری متعارف است و هیچ اشکال عقلی ای ندارد.
مثلا کلمه ماهیت بر ماهیات متباینه به معنای واحد اطلاق می شود و هیچ کس نگفته است که: چون کلمه ماهیت بر ماهیت مختلفه متباینه به معنای واحد اطلاق می شود پس ماهیات تباین ندارند.
همچنین اعراض نه گانه (اجناس عالی) متباینات هستند و هیچ اشتراکی بین این اعراض نیست، با این حال به همه این ها عرض به معنای واحد اطلاق می شود، چنان که مفهوم مناقضه از متناقضین و مفهوم مباینه و مقابله از متباینین و متقابلین انتزاع می شود.
همچنین وقتی می گوئیم: الموجود مفهوم و المعدوم مفهوم، کلمه «مفهوم» به یک معنا بر هر دو اطلاق شده است و این دلیل نمی شود که موجود و معدوم با هم اشتراک داشته باشند و این دو متناقض نباشند.
عکس آن هم این چنین است، گاهی از حقیقت واحده، مفاهیم متعدد، انتزاع می شود و این دلیل نمی شود که مصداق هم متعدد باشند. مثلا می گوئیم: الله عالم و قادر و حیّ، حمل این مفاهیم ثلاثه باعث تعدد مصداق نیست.
پس ماهیت به معنا و مفهوم واحد بر ماهیات متباینه اطلاق می شود و همچنین عرض به مفهوم واحد بر اعراض نه گانه که متباینات هستند اطلاق می شود. و چه اشکال دارد که کلمه «موجود» به معنای واحد بر اشیای مختلف الحقایق اطلاق گردد.
خلاصه؛ اطلاق مفهوم واحد بر اشیا متباینه عقلا اشکالی ندارد زیرا این مفهوم مفهومی انتزاعی است و اطلاق مفهوم انتزاعی بر متباینات بدون اشکال است و ما در کتاب تنزیه المعبود از این اشکال هفت جواب ذکر کرده ایم به آنجا مراجعه شود.
سمات: از جمله حرف هایی که اهل فلسفه می زنند این است که ما نشسته ایم تفکر و تعقل کرده ایم و به نتایجی رسیده ایم و نسبت به آنها قطع پیدا کرده ایم و از طرفی هم در اصول فقه بحث می شود که قطع حجیت ذاتی دارد. خب ما داریم به قطعمان اعتقاد می ورزیم و عمل می کنیم و بر اساس آن آیات و روایات را تاویل می کنیم. مثل این که شما قطع و یقین دارید که خداوند جسم نیست و بعد آیه یدالله فوق ایدیهم را تاویل می کنید. حال با توجه به این که جنابعالی مدرس اصول فقه و فقه هم هستید، چه نظری در این باره دارید؟   
□ اولا در این که کسی تقصیر کند و از غیر راهی که مامور است برود و قطع به امر خلاف واقع پیدا کند این قطع حجت باشد و قاطع معذور باشد حرف درستی نیست چنان که بسیاری از اساطین فقه و اصول بیان نموده اند .
ثانیا ما به این گروه تذکّر می دهیم و حجت را تمام می کنیم که مبادی و مقدمات قطع تان فاسد است.
ثالثا مرحوم شیخ انصاری که بحث حجیت ذاتی قطع را مطرح کرده است، در فرائد (ج 1 ص 57) می گوید: «هر گاه از دلیل نقلی قطع حاصل شد، مانند قطعی که از اجماع همه شرایع بر حدوث زمانی عالم حاصل شده است، دیگر ممکن نیست که به موجب دلیل عقلی مانند محال بودن تخلف اثر از موثر نیز قطع به خلاف آن حاصل گردد، و اگر هم صورت برهانی از آن حاصل شد، شبهه‌ای واهی در مقابل مطلبی بدیهی خواهد بود.» و این در حالی است که آقایان فلاسفه بر نفی حدوث عالم و عدم مسبوقیت آن به عدم بر خلاف همه شرایع و ادیان آسمانی و با وجود صدها آیه و حدیث دال بر حدوث و آغاز داشتن عالم و ازلی نبودن آن، اصرار می ورزند و مدعی قطع به آن هستند.  
سمات: اهالی حکمت متعالیه از کشف و شهود هم سخن می گویند و مثلا این که ما با کشف و شهود هم به وحدت وجود رسیده ایم. آیا جنابعالی در کتاب تنزیه المعبود در این باره هم بحثی داشته اید، اگر آری لطفا به اختصار مطرح بفرمایید.
بلی ما در آن جا جواب های متعددی از این شبهه داده ایم. از جمله این که می گوئیم: به اعتراف معتقدین به کشف و شهود، کشف شیطانی هم داریم، و میزان در رحمانی و شیطانی بودن آن مطابقت آن کشف با برهان از عقل و نقل است، اگر این کشف مطابق با برهان باشد اعتماد بر برهان است و ضمیمه کردن کشف به برهان کضم الحجر فی جنب الانسان است و هیچ فایده ای ندارد؛ چون حجیت و اعتماد به اعتبار عقل و وحی است. و اگر کشف مطابق با برهان  نباشد باز هم مفید نیست به اعتراف خصم.
علاوه بر این که مکاشفات و شهود – بر فرض تحقق آن – حالاتی روحی و نفسانی اند و از هیچ واقعیتی حکایت نمی کنند .
همچنین حالات روحی و اشراقات نفسانی قابل انتقال به دیگران نیستند علاوه بر این که هیچ دلیلی بر حجیت آن ها وجود ندارد .
 و جواب های دیگری در تنزیه المعبود ذکر کرده ایم به آن جا مراجعه کنید
سمات: برخی می پرسند شما که کتب فلسفی و عرفانی را نقد و رد می کنید، چه کتبی را برای مطالعه در مبحث توحید و دیگر اصول اعتقادی توصیه می کنید؟
□ کتب شیخ بزرگوار مفید و علامه حلی و فاضل مقداد و بسیاری از متکلمین و فقهای شیعه که در رد فلاسفه و عرفا در طول تاریخ کتاب ها نوشته اند تا می رسد به کتاب کفایة الموحدین و حق الیقین شبر و جمیع کتب علامه مجلسی و از معاصرین هم کتاب محاضرات مجلد دوم آیت الله خوئی و کتب متعددی که از آیت الله صافی در این زمینه چاپ شده بسیار مفید است .
سمات: با تشکر از جنابعالی.

 

فصلنامه معرفتى اعتقادى سمات

semat 8