مقالات - بررسی اسلامیت فلسفه از منظر آیت الله میرزا مهدی اصفهانی مشاهده در قالب پی دی اف چاپ فرستادن به ایمیل
حسین مفید، متولد 1360. دانش آموخته مهندسی مکانیک سیالات و دارای تحصیلات حوزوی.
محقق و شارح آثار مرحوم آیت الله میرزا مهدی اصفهانی همچون «ابواب الهدی» و «رسائل شناخت قرآن».
از حسین مفید مقالات متعددی در نشریات به چاپ رسیده است که از جمله آنهاست:
عقل و علم از منظر میرزا مهدی اصفهانی، فصلنامه ذهن شماره 26
مکتب معارف خراسان، ماهنامه زمانه شماره 62
باورداشت امامت ـ مهدویت در مکتب سامراء، فصلنامه تاریخ معاصر ایران، شماره 39
بررسی معنای خارجیت معنا از منظر میرزا مهدی اصفهانی، نقد و نظر، شماره 49-50

اشاره
یکی از مسائل قابل توجه و تاملی که مدتی است در حوزه‌های فکری اسلامی‌محل بحث و نظر قرار گرفته است پرسش از اسلامیت فلسفه است. در حقیقت میان متفکرین اسلامی‌این سوال مطرح شده است که آنچه به عنوان فلسفه اسلامی‌مطرح می‌شود، آیا فلسفه اسلامی‌است یا فلسفه مسلمانان؟ و یا به دیگر سخن پیوند میان فلسفه و اسلام از چه نوع پیوندی است؟ این پرسش در بسیاری از موارد به صورت رابطه فلسفه اسلامی‌با فلسفه یونانی نیز مطرح می‌شود که در آن بسیاری از مدافعین فلسفه اسلامی‌تلاش می‌کنند ضمن پذیرش منشاء و چارچوب یونانی برای فلسفه مدعی اسلامیت آن نیز شوند و روشن است که پدیداری این سوال در پرتو پذیرش وجود دو پدیده متمایز از یکدیگر به نام فلسفه و اسلام صورت گرفته است. نباید از ذهن دور داشت که بسیاری از افراد در پاسخ به این پرسش سعی وافری در اسلامی‌نشان دادن فلسفه کرده اند. اما واقعیت مطلب آن است که محتوای آن پاسخها بیشتر به سوی مسلمانی بودن این فلسفه سوق یافته است. در واقع نه اخذ پاره ای سوالات و مسائل از درون یک فرهنگ و مکتب به معنای مطابقت و همسویی با آن است و نه تطبیق پاسخها با پاره ای مبانی آن مکتب به معنای اتفاق و وحدت است. گذشته از آنکه تلاش برای نشان دادن تاثیر آیات و روایات در اندیشه فیلسوفان و تغییر مسیر استدلالات ایشان ناخواسته آنان را از اجازه تفکر آزاد و مستقل به عنوان اصلی ترین اصل فلسفه به سوی تفکر وامدار کشانیده است و این مطلب نشان از عدم استقلال فلسفه در تفکر خود و احتمال ابتنای آن بر پیش فرضهای دیگر نیز دارد.
این مقاله سعی دارد پاسخ میرزای اصفهانی به پرسش از اسلامیت علوم بشری یا رابطه فلسفه اسلامیِ رسمی‌در حوزه‌های فکری شیعی با حقیقت اسلام یعنی تشیع امامیه را بیان کند.

اولین مساله ای که باید بدان توجه داشت واژگان بکار رفته در ادبیات میرزای اصفهانی است. ایشان در آثار خود به جای استفاده از فلسفه یا عرفان اسلامی‌تعبیر علوم بشری را به کار برده است. در حقیقت هر جا تعبیر علوم بشری از میرزای اصفهانی دیده می‌شود منظور ایشان را می‌توان فلسفه اسلامی‌رسمی‌در حوزه‌های شیعی یعنی حکمت صدرایی که متخذ از آراء فیلسوفان یونانی است و عرفان اسلامی‌رسمی‌یا عرفان ابن عربی که نشات گرفته از بنیانهای یونانی است، دانست. در مقابل هرجا سخن از علوم الاهی به میان می‌آورد منظورش معارف کتاب و عترت یا همان شریعت ختمیه محمدیه صلی الله علیه و آله است.
البته پر واضح است که استفاده از تعبیر بشری یا الاهی با توجه به منشاء این علوم است. بدین معنا که علوم بشری مجموعه ای از تعالیمی‌است که متفکرین بشری بر اساس اصول خودبنیادشان بنا نهادند و علوم الاهی مجموعه ای از تعلیماتی است که معلمین الاهی بر اساس تعلیم الاهی بیان کرده اند. همچنین یادکردِ «علوم» درباره مجموعه آموزه‌های بشری نه به معنای پذیرش علم بودن آنها بلکه به سبب ایجاد فضای تناقض میان دو مجموعه  علوم بشری و الاهی و امکان برقراری ربط علمی‌برای تشریح و تبیین مسائل است.

نقد تاریخی علوم بشری 
یکی از مهم ترین جهات نقد اسلامیت فلسفه از دیرباز، توجه به خاستگاه و منشاء تاریخی این دانش است که سرچشمه علمی‌و اساس مطالب آن را تشکیل می‌دهد. البته این نگاه تاریخی به مساله از چند زاویه مختلف می‌تواند محل توجه قرار گیرد. منشاء تاریخی ، ورود و ظهور آن در اسلام و نگاه اندیشمندان اسلامی‌هرکدام در تحلیل تاریخی مساله کمک خواهد کرد.
میرزای اصفهانی همانند بسیاری از صاحب نظران تاریخی مدعی است که آنچه از آن تعبیر به فلسفه اسلامی‌می‌شود در واقع فلسفه یونانی و عرفان یا تصوف اسلامی‌نشات یافته از اندیشه یونانی است:
«دانش فلسفه... پیش از میلاد مسیح ظهور یافت و در آن زمان عقیده اکسنوفان حکیم و شاگردش برمانیدس ظهور یافت که آنان به سوی این عقیده رفتند که کائنات همگی به جوهر اصلی بازمی‌گردد و آن نیز خدا است. پلوثن حکیم قبل از هجرت مبارکه ـ که بر هجرت کننده آن برترین درودها باد ـ مدعی یگانگی انسان کامل با خدا شد. پورفیر حکیم به سوی وحدت وجود رفت و فیثاغورث به مسلک تصوف که تصریح به جبر دارد روی آورد. اطباء و حکمای یونان همچون جالینوس هرکدام مذهبی و راهی اختراع کردند و پاره ای به [اصالت] ماده روی آورده و منکر صانع شدند و بعضی دیگر به شرک گرایش یافتند و فرق فراوانی پدید آمد.»1
به جرات می‌توان گفت که یکی از قطعیات تاریخی که در میان جمع کثیری از اندیشمندان مسلّم است همین مساله منشاء یونانی داشتن فلسفه اسلامی‌است. منظور از این منشاء یونانی داشتن نیز گویای دو نکته است. نخست آنکه پایه گذاران این اندیشه و خاستگاه زمانی ـ مکانی و انسانی آن فیلسوفان و اندیشمندان یونان بوده است که در واقع به وارداتی بودن این اندیشه‌ها در جهان اسلام و عدم اصالت اسلامی‌آنها دلالت دارد و دوم آنکه چارچوبه اصلی فلسفه اسلامی‌را با فرض پذیرش تحولاتی در اندیشه یونانی باز می‌توان یونانی دانست و از آن به دست آورد.
مرحوم دکتر حائری در پاسخ به پرسش از منظور از فلسفه اسلامی‌و ارتباط میان فلسفه و اسلام و نوع این اضافه چنین گفته است :
«این اضافه نیست بلکه صفت و موصوف است ولی این اختصاص یا توصیف هیچ دلالت بر این ندارد که فلسفه اسلامی‌از محتوای مثلا قرآن و سنت اتخاذ شده است یا از منابع و روش‌های اسلامی‌محض. این فقط نشانه تاریخی است، یعنی آن فلسفه ای که در تاریخ حکومت اسلامی‌طرح و مورد بحث و گفتگو قرار گرفته یعنی فلسفه ای که از یونان آمده و در کشورهای اسلامی‌این طور درخشندگی پیدا کرده است. فلسفه اسلامی‌اصالتا همان فلسفه هلنیکی است و می‌توان گفت سراسر فلسفه اسلامی‌میراث دار هلنیک است که با تفسیرات و ترجمه‌های فارابی و ابن رشد یا ابن سینا توسعه یافته و به زبانهای اسلامی‌ترجمه شده است...»2
جالب توجه اینکه ایشان نیز برخلاف عده ای که استشهاد به آیات و روایات را نشانه برگرفته شدن این فلسفه از اسلام می‌دانند مدعی است که این سنتی در میان فیلسوفان مسلمان بوده است که در انتهای مباحث خود استشهاد به آیات و روایات کنند و این هرگز به معنای استدلال نیست و از قضا به عنوان نمونه برهان صدیقین را در جهت نظر خویش مورد استناد قرار می‌دهد.3 ایشان سپس می‌گوید که حکمت متعالیه نوع خاصی از فلسفه نیست بلکه زبان خاصی از فلسفه است. و این زبان خاص در واقع تلاشی است برای گواه گیری از آیات و روایات.4
شهید مطهری نیز به صراحت اسکلت اصلی فلسفه اسلامی‌را فلسفه یونانی و اسکندرانی می‌خواند5 و آنچه حیات فلسفی دانسته می‌شود را نوع خاصی از حیات تعقلی با فاصله از ظهور اسلام و آغاز یافته با ترجمه‌های آثار یونانی و اسکندرانی برمی‌شمرند.6 حتی تقسیم بندیهای ایشان درباره مسائل فلسفی باز منجر به غیریونانی شدن این فلسفه نگردیده است7. دیگری از محققان، فلسفه اسلامی‌را فلسفه فیلسوفان اسلامی‌یا فلسفه در جهان اسلام و یا فلسفه عربی می‌نامد8.

نهضت ترجمه، مدخل ورود علوم بشری به جهان اسلام  
یکی دیگر از مسلمات تاریخی که میرزای اصفهانی بدان توجه می‌کند مساله نهضت ترجمه و سیاست خلفای بنی عباس در ادامه سیاست بنی امیه برای ورود علوم بشری به جهان اسلام است. ایشان می‌گوید که علوم بشری عمدتا در دوران خلفای بنی عباس وارد جهان اسلام شد. دلیل این ورود نیز آن بود که اساسا مکتب خلفا مکتبی در برابر مکتب اهل بیت عصمت علیهم السلام بود. به همین سبب سعی در تسخیر همه مناصب آن ذوات مقدسه داشتند. گام اول با غصب حق خلافت ظاهری و حکومت و جانشینی بلافصل پیامبر توسط بنی امیه برداشته شد. اما گام دوم غصب حق خلافت باطنی یعنی وصایت علمی‌پیامبر و وراثت کتاب بود. روشن است که این منصب به دلیل تفاوتهای آشکارش با منصب قبلی غیر قابل سلب از ایشان است. پس تنها راه حل آن ترویج علومی‌دیگر به جای علوم الاهی ائمه بود که به وسیله آن مردم مشغول به مباحث دیگری شوند و توجهشان از ائمه به سوی دیگر جلب شود.9.
ایشان در مطالب خود در جایی دیگر10 نیز به کلمات مرحوم مجلسی11 اشاره می‌کنند که ایشان نیز ترویج و تشهیر کتب فلاسفه در میان مسلمانان را از بدعت‌های خلفای جور دانسته است. مرحوم مجلسی در همانجا نقل قولی را از صفدیّ می‌آورد که یکی از علمای مسیحی گفته است که این علوم در هیچ قومی‌داخل نگردید مگر آنکه در میانشان اختلاف ایجاد کرد و آنها را به فساد کشانید. این مطلب را فرید رفاعی در «عصر المامون» نیز آورده و تائید کرده است.12
سپس مرحوم مجلسی در همانجا می‌آورد که نقل و تعریب مطالب به وسیله یحیی بن خالد برمکی صورت گرفته و اولین مترجم را خالد بن یزید بن معاویه گفته اند و در ادامه به نقل داستان کشیدن نقشه قتل هشام بن حکم که به طعن فلاسفه می‌پرداخته است ، می‌پردازد. میرزای اصفهانی در جای دیگری به این مطلب اشاره می‌کند که اساسا برپایی جلسات مناظره میان امام هشتم علیه السلام با مخالفینشان به منظور غلبه بر ایشان و تحقیرشان در دیدگان مردم بوده است ، که این بخشی از استراتژی مبارزه با اهل بیت بوده است.13
البته اصل این مطلب که هدف از نهضت ترجمه بستن درب خانه اهل بیت بوده است، مطلبی است که حتی برخی از بزرگان فلسفه نیز آن را پذیرفته اند. علامه طباطبایی در جایی به این مطلب اشاره کردند14و گفته اند: در عین حال حکومت‌های معاصر با ائمه هدی نظر به اینکه از آن حضرات دور بودند، از هر جریان و از هر راه ممکن برای کوبیدن آن حضرات و بازداشتن مردم از مراجعه به ایشان و بهره مندی از علومشان استفاده می‌کردند می‌توان گفت که ترجمه الاهیات به منظور بستن در خانه اهل بیت بوده است.15 استاد سید محمد خامنئی نیز در یکی از آثار خود گفته اند:
«حول اسباب و محفزات مایسمّی بنهضة الترجمة فی زمن العباسیین ، طرحت بعض الآراء و التصوّرات ، لکننا لواردنا التبصر بالمحفزات الداخلیّة و العمیقة لها لوجدنا أن احد عواملها و دوافعها المهمّة هو مواجهة الخلفاء العباسیین لأهل البیت (و الامام جعفر الصادق(ع) المزامن للمنصور ، و الامام الرضا (ع) المعاصر للمأمون) و افتتاح دکان یختطف انظار المفکرین و المتکلمین آنذاک لیصرفهم عن هذه الشخصیات المبرزة الذین اعتبروهم أهم منافسیهم السیاسیین ذوی السمعة الحسنة و اشتغال الناس بسلسلة من المباحث النظریّة.»16 
«پیرامون علل و انگیزه‌های نهضت ترجمه در زمان خلفای عباسی، دیدگاه‌ها و نظرات گوناگونی مطرح شده است اما اگر در پی انگیزه‌های درونی و عمیق آن باشیم در خواهیم یافت که یکی از مهمترین انگیزه‌های عباسیان در به راه انداختن نهضت ترجمه (متون فلسفی یونانی)، مقابله با اهل بیت علیهم السلام ( امام صادق علیه السلام همزمان با منصور و امام رضا هم عصر با مأمون بود) و باز کردن دکان و مرکزی بوده است تا نظر اندیشمندان و متکلمین را از اهل بیت علیهم السلام که مهم ترین رقبای سیاسی عباسیان در عین خوش شهرتی بودند، منصرف کرده و به سوی این دکان و مرکز جلب نمایند و جامعه را سرگرم پاره ای از مسائل و گفتگوهای نظری کنند»

مخالفت علما، وارثان انبیاء، با علوم بشری
از جمله دلایل دیگری که مرحوم میرزای اصفهانی در توجه به مغایرت علوم بشری(فلسفه و عرفان) با علوم الاهی بدان اشاره می‌کند مخالفت فقها، علما و محدثین شیعه با این علوم است. ایشان می‌گویند فقها و علمای شیعه همان تربیت یافتگان تربیتِ الاهیِ پیامبر و ائمه علیهم السلام اند که بیش از همه با فضا و محتوای علوم الاهی آشنایی دارند. به همین سبب مخالفت این بزرگان با علوم بشری نشان از مخالفت این علوم با علوم الاهی دارد و تلاش فقهایی چون کلینی بر ثبت و ضبط روایات را در واقع مخالفت با دانش‌های فلسفی می‌شمرد.17
ایشان بر این مبنا مواردی از ردیات و مخالفت‌های علما را یاد آورمی‌شود و می‌گوید این کاری است که علما از زمان ائمه آموخته اند. لذا یکی از ابواب رساله ابواب الهدی خویش را اختصاص به این مساله می‌دهد و به ذکر نمونه‌هایی از عبارات فقهای مخالف و یا آثار فقها و محدثان در ردّ بر فلسفه می‌پردازد:18
«پس می‌گوییم : خدای تبارک و تعالی به وعده اش عمل کرد، پس عموم علماء و محدثین و فقهاء رضوان الله علیهم را به سوی خویش هدایت کرد و خودش و کمالاتش را به درجات غیر محصوره بر ایشان شناسانید و به نور خویش مخلوقاتش را به ایشان شناسانید. پس ایشان سلام الله علیهم با تمام اطلاعشان از علوم بشری ، برای حفظ علوم و معارف الاهی بپا خواستند و به ضبط علوم جدیده که از آن تعبیر به احادیث کردند پرداختند و علومشان را در میان عامه امت که پیروان رسول خدا و متمسک به ریسمان ولایت ائمه معصومین علیهم السلام اند نشر دادند و هیچ کدام از ایشان به سوی گفتارهای فلاسفه و عرفان نرفتند. بلکه از آنها در کتبشان و اقوالشان و اعمالشان از این گفتارها دوری جستند و قائلین به قدم عالم و منکرین معاد جسمانی و وحدت وجود سایر مواردی که فلاسفه و عرفا بدان گرایش یافته اند را تکفیر کردند.»19
مرحوم دکتر حائری نیز در پاسخ به پرسش: «می‌شود کسی اصولی بزرگ باشد و مخالف فلسفه باشد ؟» چنین می‌گوید :
«خیلی‌ها این طور بودند . آقا ضیاء الدین عراقی هم این طور بودند . حتی برخی از مراجع فتوا می‌دهند که فلسفه نخوانید چون ضلالت و گمراهی می‌آورد. و شاید هم مقصودشان از این تحریم تحریم ارشادی بوده است نه تحریم مولوی و به نظر اینجانب اگر چنین بوده حق با ایشان است...»20

تحلیل محتوایی یا بررسی چهارچوب مغایرت علوم بشری و علوم الاهی
در ابتدای سخن باید گفت که در نظر مرحوم میرزای اصفهانی فلسفه با علوم الاهی از جهت محتوا و ساختار در چهار جهت با یکدیگر متغایر و متخالف اند. این چهار جهت روش ، مبانی ، مداخل و نتایج هر دو نظام فکری می‌باشند. به بیان دیگر ایشان مدعی است که فلسفه و اسلام نه از جهت روش و نه از جهت مبانی و نه از جهت مداخل مباحث (یعنی نقاط آغاز و طرح مسائل) و نه از جهت نتایج حاصلهِ از هریک، بایکدیگر همسانی نداشته و مغایر یکدیگرند. همان طور که پیشتر اشاره شد در این نوشتار سعی می‌شود که اشاره وار به بحث روشها می‌پردازیم و بحث در اختلاف در مبانی را به مقالی دیگر می‌سپاریم.
روش شناسی علوم الاهی در نیل به معارف
در ابتدای سخن باید گفت که به بیان میرزای اصفهانی در نظام علوم الاهی دستیابی به علوم و معارف در ارتباطی تنگاتنگ با دو مساله بسیار مهم است. در حقیقت روش وصول به علوم الاهی نیازمند توجه و تمسک به دو رکن وثیق و موثر است که بهره مندی از آن علوم بدون این دو تحقق نخواهد یافت. این دو رکن ، یکی حجج الاهی و دیگری اعمال عبادی است. از سوی دیگر میرزای اصفهانی می‌گوید روش علوم الاهی با روش فلسفی دارای دو تفاوت عمده نیز هست. این تفاوت‌ها یکی در فطری بودن علوم الاهی و دیگری در همگانی بودن (در مقابل اختصاص به جمعی خاص داشتن) علوم الاهی است.

حجج الاهی:
پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله 
پیرامون جایگاه حجج الاهی در دریافت و بهره مندی از علوم الاهی، میرزای اصفهانی اگرچه همچون تمامی‌فقها و محدثین شیعه همه ائمه اطهار علیهم السلام را یک واحد جمعی می‌بیند، اما برای پیامبر خاتم از حیثیات مختلف جایگاه و مرتبتی ویژه قائل است. در حقیقت پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله گشاینده سفره علوم و معارف الاهی است که حقیقت تمییز و مفارقت از شرک به توحید و چرخش از علوم بشری به وجدان علوم الاهی با توجه به او و دعوتش و استماع کلام او و اتباع از ایشان تحقق می‌گیرد و آن حضرت نقطه آغاز است.
میرزای اصفهانی در رساله انوار الهدایة پس از آنکه دلایل خود در ناصوابی و نامناسب بودن روش بشری در کسب علم و معرفت را برمی‌شمرد، می‌گوید که تنها انبیاء الاهی و کاملترین ایشان پیامبر خاتم هستند که تعهد به رساندن همه مردم در تمام طبقاتشان به معرفت ربوبی را کرده اند. درواقع در میان مکاتبی که در عالم مدعی خداشناسی شده اند تنها مکتبی که تعهد به ابلاغ همه مخاطبانشان به معرفت ربوبی ـ درصورتی که مخاطب او قرار گیرند ـ را کرده است، مکتب انبیاء الاهی و درواقع شخص فرستادگان الاهی هستند.
«...دعوت عموم انبیاء سلام الله علیهم و تکمیل آنها با دعوت خاتمیه، تعهد به رساندن همه مردم در تمام طبقات حتی کودکان و بانوان به پروردگارشان بوده است تا آنکه ایشان با چشم قلب و نه به چشم سر خدا را معاینه کنند و تعهد به یافتن پروردگار به خود پروردگار پس از کشف او به آیاتش کرده اند.»21.
همچنین میرزای اصفهانی یکی از مهمترین مناصب پیامبر را رفع اختلاف از امت، خاصه در مبانی توحیدی و اعتقادی می‌شمرد. به تعبیر ایشان مردم در دریافت صحیح عقاید توحیدی خود و از پیِ مراجعه به مکاتب بشری دچار اختلاف شدند و به همین سبب آلوده به شرک بایکدیگر به نزاع گرفتار آمده اند. لذا یکی از بزرگترین وظایف و کارهای پیامبر رفع اختلاف از میان بشر است. اساسا درصورت آشکاری حق اختلاف در آن بی معنی است و اختلاف درجایی است که حق درمیان نباشد و اختلاف در سایر امور ریشه در اختلاف در اصلی ترین مساله یعنی شناخت پروردگار دارد.22
«از بزرگ ترین معجزات و براهین آشکار کننده بر رسالت رسول و خلافت خلفاء فنای ایشان از همه جهات در تذکر به حق متعال و رفع غفلت و رساندن بشر به حضرت قدوس و برداشتن حجاب‌ها و نادانی‌ها درباره خدا از مردم است و این وظیفه رسول و خلفاء است کما اینکه برهان برگمراهی مخالفانشان فرار  از یاد حق متعال و مراقبت او و حفظ شئونات محضرش است. به همین سبب است که وجود رسول برای ایصال ، امری ذاتی است.»23
اما مساله به اینجا ختم نمی‌شود. نکته حائز اهمیت آن است که نه تنها پیامبر آورنده علوم و معارف الاهی است که مدعی است تنها راه وصول به معارف الاهی او است. اساسا در نظامی‌که معرفت صنع الاهی است، غیر از آنکه تا پیش از او مردمان در غفلت از معرفت بوده اند و با بعثت نبی خاتم همگان در شرق و غرب عالم از حیرت ضلالت و شرک خارج شدند ، خداوند وعده داده است که معرفتش را جز بر مطیعین فرستاده اش عرضه نکند و بلکه بالاتر آنکه از مخالفین او دریغ فرماید و این مساله – انحصار تعریف خویش و اعطاء معرفتش بواسطه فرستادگانش به پیروی کنندگانشان -  را نشانه صدق دعوت و راستی رسالت او قرار داده است. از سوی دیگر راه رسانیدن مردم به معروف فطری را به وسیله مدعیان دروغین سفارت الاهی را با مهر کردن قلوب بندگان از تاثیر آن کلمات خواهد بست.24
بنابر این گام نخست در دریافت نعمت هدایت الاهی توجه و اطاعت از رسول است تا صدق حقانیت او به تعریف الاهی معین شود. به سخن دیگر باید گفت که این مراجعین نیستند که می‌بایست صدق و راستی صاحب ادعا را برای خود به اثبات برسانند بلکه او خود صداقت و حقانیت خود را اثبات می‌کند. حقانیت و صداقت او نیز زمانی اثبات می‌شود که بتواند مردم را در هر طبقه و صنفی به محضر ربوبی حاضر گردانده، آن معروف فطری که بر همگان شناخته شده است را بازشناسند که او ثابت شدنی نیست. پس در این صورت تنها و ظیفه عباد گوش سپردن به پیامبر است تا در گام بعد آن هنگام که او را در دعویش صادق یافتند با تبعیت و سلوک درکنار او مراتب معرفت را کسب کنند. بنابر این تمسک و تبعیت از پیامبر صلی الله علیه و آله از حیث روشی در نظام تعلیم و تربیت الاهی دارای شأنی خاص است و به صورت یک مسأله معنوی یا تشریفاتی مطرح نمی‌شود.
هیچ نبی مرسلی و هیچ ملک مقربی و هیچ مومن ممتحنی به مقام قرب فائز نخواهد شد مگر به تقریب محمد و آل محمد صلوات الله علیهم. هرچه افاضه فیض شود به سبب وجود این خانواده میشود. راه تقرب به مقام کبریائی نیست مگر همین راه. تمام مخلوقات محتاج خدا هستند و رفع احتیاجشان نمیشود مگر به واسطه اهل بیت اطهار.25

قرآن و عترت دو ودیعه جاودان پیامبر
آنچنان که گفته شد علوم الاهی برای رسیدن به معارف ربانی خویش دو اصل مهم را مطرح کرده است. یکی حجج الاهی و دیگری اعمال عبادی است. در بحث حجج الاهی گفته شد که شخص پیامبر نقشی ویژه دارد. اما این مساله در شخص پیامبر منحصر نشده و پایان نمی‌یابد. پیامبر خدا صلی الله علیه وآله فرستاده خداوند و دعوت کننده مردم به سوی معرفت ربوبی و تربیت الاهی است که این وظیفه خویش را چه در زمان حیاتش و چه پس از آن به همراه دو نور به انجام می‌رساند.
قرآن: مدعای مرحوم میرزای اصفهانی در مورد قرآن آن است که قرآن نور و بر پایه نور علمی‌است که در علوم الاهی به آن تذکر داده می‌شود. این کتاب در حقیقت تجلی خداوند در کلامش می‌باشد که مقصود آن نیز شناخت و معرفت حضرت رب العزه است. به همین سبب این کتاب ذاتا دعوت کننده به سوی خدا و حجج او و تذکر دهنده به علم و عقل حقیقیِ یاد شده در علوم الاهی است. درست به همین سبب راه شناخت حقانیت آن نیز همچون شخص پیامبر ، هدایت کنندگی اش به سوی خدا و حجج او خواهد بود:
«آشکار است که کلام فانی در مقصودش میباشد و مقصود از قرآن مجید به تصریح خودش ، معرفت به خدای تعالی و هدایت به سوی او و فراگیری علومش و متابعت حجج او است. پس ناگزیر باید دید که آیا قرآن به گونه ای که هیچ شک و تردیدی در آن راه نیابد ، این گونه هست یا نه ؟ پس به درستی که اگر قرآن هدایت خدای متعال در کمالاتش و به سوی علم و نور و حججش می‌باشد ، بلاتردید حجت و برهان و نور و علامت و آیت و صفت و نعمت او می‌باشد. پس آن هنگام که هم چون خورشید آشکار گردید که او برهان و حجت و هدایت به سوی خدای عزیز قدوس و به سوی کمالات و علم و حجتش می‌باشد ، آشکار می‌گردد که خدا در کلامش تجلی یافته است. پس قرآن ضرورتا و ذاتا به این امر فریاد میکند. قرآن با زبان الوهیت و تحدی به عجز بشر فریاد میکند و ندا می‌کند که خدای تعالی به خودش هدایت می‌کند و خود را به ایشان می‌شناساند و قرآن مردم را به سوی پروردگارشان و به سوی علم ربانی هدایت می‌کند و او یادآوری به نعمتها و احسان اوست و کلام و برهان و نور اوست و خدا در کلامش تجلی کرده است.»26 
نکته حائز اهمیتی که در این بین نباید از توجه دور بماند این مساله است که قرآن برپایه علم و دربردارنده همه علوم است. و از آن جهت که قرآن تذکر دهنده به علم و عقل است آن را ذکر و تذکره  خوانده اند27. و در حقیقت همین علوم و حکمتهای قرآن وجه اعجاز آن است که مخالفین به مخالفت با آن برخاسته اند28.
اما دومین نکته ای که نباید هرگز از چشم دور بماند جایگاه عترت در کنار این معجزه جاودان پیامبر است. نور قرآن تنها زمانی آشکار کننده است که در معرضش قرار گیریم و تنها زمانی در معرض آن قرار می‌گیریم که در کنار عِدلش به او نظر فکنیم و از باب علمش بدان وارد گردیم29.
پس هرکس می‌خواهد که به قرآن مجید نظر کند تا بیابد که کلام الله است یا نه ؟ و اینکه علوم و معارفش الاهیه یا بشریه است؟ ، می‌بایست به اهل ذکر و کسانی که در قرآن به نص درباره ایشان آمده که در نزدشان علم به همه کتاب است و در کنار قرآن متحدی قرار داده شده اند و در احادیث متواتره میان خاصه و عامه به خلافتشان تصریح شده است رجوع کنند30.

عترت
همان طور که در بخش مربوط به پیامبر صلی الله علیه و آله اشاره شد، عترت پیامبر به عنوان خلفای ایشان در کسب معارف الاهی جایگاهی ویژه دارند. مناصب اهلبیت ایشان را در دو جهت عمده می‌توان یاد آور شد. حجت الاهی و خلیفه رسول الله بودنِ ایشان که همان «باب مدینه علم پیامبر» بودن ایشان محسوب می‌شود و حامل علوم قرآن بودن ایشان به عنوان ثقل عدل قرآن:
«بر هر عاقلی آشکار است که رسول اکرم و امیرمومنان و ... (همه ائمه یک به یک نام برده می‌شوند) ، این اشخاص شناخته شده در نزد هر دوست و دشمن و هر مقر و منکری هستند و همگان متفق اند که ایشان حجج الاهی و خلفای او و عارفان به پروردگار و حاملان علومش می‌باشند و ایشان کسانی اند که عقل در خلافت و سفارتشان به نحوی که هیچ تردید در آن راه نیابد مستقل است. پس تحدی ایشان به این مقام از آشکارترین واضحات است از آن روی که همه عالم به ادعای این مقام از سوی ایشان اعتراف دارند. پس هرکس می‌خواهد که به قرآن مجید نظر کند تا بیابد که کلام الله است یا نه؟ و اینکه علوم و معارفش الاهیه یا بشریه است؟ ، می‌بایست به اهل ذکر و کسانی که در قرآن به نص درباره ایشان آمده که در نزدشان علم به همه کتاب است و در کنار قرآن متحدی قرار داده شده اند و در احادیث متواتره میان خاصه و عامه به خلافتشان تصریح شده است رجوع کنند.»31 
آنچه متاسفانه در واقع مورد غفلت بسیاری قرار گرفت و سبب مسدود شدن باب علم بر ایشان و پیدایش اختلاف در اندیشه ایشان گردید، فراموشی بابیت عترت برای مدینه علم رسول خدا و عدلیت ایشان در تمسک به قرآن بود. حدیث ثقلین به طور آشکار مایحتاج امت پیامبر تا قیامت را بدون هیچ قید دیگری در تمسک به ثقلین و البته تنها به ثقلین برمی‌شمرد:
«اگر بگویی که این اختلافات پس از نزول قرآن از کجا پدید آمد که برخی مذاهب باطل پس از نزول قرآن و شیوع اسلام پدید آمدند؟ و چگونه فاروق خود ایجاد کننده اختلاف شد که اباطیل بشری پیشین تا زمان ما باقی ماند؟ می‌گویم : برای علم قرآن حمله ای معین وجود دارد و شهر این علم خاتم الانبیاء و درِ این شهر علی بن ابی طالب است آنچنان که پیامبر بدان تصریح کرده : من شهر علمم و علی در آن است. پس هر کس آن شهر را می‌خواهد ، پس باید از در آن وارد گردد و مردم درِ این شهر را مسدود کردند و از مسدود شدنش درهای شهرهای جهل تا زمان عباسیان گشایش یافت. پس ایشان مجبور به نشر علوم بشر و تطبیق آنها با تاویلات به قرآن شدند و قرآن را که فاروق بین حق و باطل است و از شئونش رفع اختلاف است را آوردگاه خلاف و میدان اختلاف قرار دادند. و غاصبان جایگاه حمله قرآن، مردم را از حمله قرآن از روی ترسِ نشرِ علومشان و توجه مردم به ایشان جدا کردند و حمله قرآن نیز در نهایت ترس و تقیه از کشته شدن و حبس و طرد بودند و گناهشان تحمل علوم قرآن و ترس غاصبین از توجه مردم به ایشان به سبب علومشان بود. عجیب آنکه ایشان سلام الله علیهم در فروعات کمال تقیه را رعایت می‌کردند اما در باب معارف الاهیه مردم را به سوی خویش دعوت می‌کردند و تصریح می‌کردند که آن علوم نزد ماست. چرا که در این کار حفظ اصول دین و بقای شریعت بود و این مطلب از حفظ جان مهمتر بود و لذا قتل و حبس و باقی شدائد را تحمل کردند.»32      نکته حائز اهمیت جایگاه ویژه حمله علم کتاب است. عالم به کتاب کسی است که به سبب حمل علوم این کتاب که در واقع تجلی خداوند در کتابش می‌باشد ، شاهد صدق و حقانیت رسول خدا بر مردم قرار می‌گیرد.33 او همان عارف بالله و حامل علوم الاهی است که باب معرفة الله و باب مدینه علم پیامبر است. و همانطور که گفته شد حقانیت و صداقت پیامبر برکسی معلوم نخواهد شد تا به معروف فطری اش تذکر یابد و البته این مطلب به دلالت همین آیه برای کسی محقق نخواهد شد مگر از باب مدینه علم پیامبر و وارث کتاب که عِدل ثقل دیگر پیمبر است.
به طور خلاصه باید گفت دستیابی به علوم الاهی جز از طریق فرستادگان الاهی ممکن نیست. این فرستادگان همانانند که حقانیت و صداقتشان به ایصال به معرفت ربوبی برای همه مردم در همه اعصار و در همه طبقات و یا به تعبیری استجابت دعوت یافته می‌شود. خاتم این پیامبران که در این دوران باب و معلم علوم الاهی است با معجزه ای مبعوث گردیده که اساسش بر علم و دربردارنده علم است. این علم همگی به وراثی خاص میراث رسیده است. این دو عدل همانانند که پیامبر آن دو را دو عدل محافظ از ضلالت درصورت تمسک تا قیامت خوانده است. میراث بری این کتاب در عده ای خاص، ایشان را شاهد بر صداقت و حقانیت پیامبر کرده است. لاجرم هیچ هدایت و معرفتی به احدی نخواهد رسید مگر از باب مدینه علم پیمبر.

امام عصر علیه السلام، امام حی غایب 
تمام آنچه تا بدین جا بیان شد در حقیقت مقدمه ای برای طرح این مطلب است که متاسفانه مساله غیبت حجت دوازدهم الاهی که به شهادت لیلة القدر تاویل امروزین قرآن بر قلب او نازل می‌گردد، و باب مدینه علم پیمبر، او است؛ موجب گردیده بسیاری علی رغم اعتقاد به صحت مطالب یاد شده از توجه عملی بدان غافل شوند. درواقع شبهه غیبت شبهه «دور دسترسی امام» و لامحاله «استغنای از او» و در نتیجه «استقلال در علم آموزی» را پدید آورده است! غافل از آنکه غیبت امام تنها شبهه ای است که طی آن برای کسانی که اصل موضوع به طور کامل برایشان فهم نشده است فضای اشتباه را تشدید می‌کند.
در واقع قرآن شریف و عترت طاهره نیز به این امر توجه می‌دهند که غیبت امام عصر هیچ تغییری در روند کسب علم ومعرفت در مکتب وحیانی پدید نمی‌آورد ، اگرچه دسترسی آب فرورفته در زمین سخت است اما تنها ماء معین آنجا است و سرچشمه او است. به همین منظور یکی از بزرگترین خرده گیریهای میرزای اصفهانی به حاملین علوم بشری در دوران غیبت این است که چرا راه کسب علم ومعرفت را به جای طلب از اهلش به طلب از غیر اهلش تبدیل ساختند؟ ایشان به همین سبب در واقع تمام همت خویش را مصروف این امر گرداند که به خود و شاگردان خود یادآور شود که خداوند خود متکفل تربیت عبادش است و این کار را به پیامبرش انجام می‌دهد و او مستغنی از هرچه غیر خود است. و همانطور که گفته شد این امر امروز به ولی عصر علیه السلام تحقق می‌یابد. به همین جهت میرزای اصفهانی در نامه ای که به یکی از شاگردانش به هنگام هجرت به شهر و دیاری دیگر می‌نگارد یاد آور می‌شود که تنها وظیفه «عالم» و خادم اهل بیت بازکردن درِخانه ایشان به سوی شیعیان به گونه ای است که شیعیان در ظلمات غیبت به درخانه هر کسی نروند و دیگران را به عنوان ملاذ و ملجا و شیخ و رکن و قطب ندانند.34.

دفع یک توهم 
برخی از بزرگان فلسفه آنجا که سخن از ضرورت مراجعه به اهل بیت علیهم السلام در کسب علوم الاهی می‌رود موضوعی را مطرح می‌کنند که از جهات متعددی مورد توجه است. لب کلام ایشان آن است که مباحث الاهیات که مباحث اصول دین است مباحثی عقلی محض است که نتیجه ثبوت آنها تامین حجیت تفاصیل کتاب و سنت است و الا استناد به حجیت کتاب و سنت از خود کتاب و سنت امری دوری و باطل است و حتی مسائل مربوط به خدا نیز از راه عقل مورد استناد قرار می‌گیرد.
زمانی که این گونه دعاوی مورد کند و کاو قرار گیرد به وضوح چند جهت مشهود می‌گردد. جهت اول اثبات همین مدعا است که در روش علوم بشری ـ به بهانه استدلال به عقلی بودن این مباحث و عدم ابتنای حجیتی به حجیت قرآن و سنت ـ از جهت روش کسب علم، ضرورتی برای اخذ علم از پیامبر و عترت در نظام فکری ایشان دیده نمی‌شود و آنجا که سخن از مراجعه بزرگانِ فلسفه به اخبار و احادیث می‌رود در واقع چیزی جز تزیین مباحث به کلمات بزرگانی که در نزد هر صاحب رایی عظمت ایشان مبرهن است ، در میان نیست. این درحالی است که آن چنان که اشاره شد راه رسیدن به علوم الاهیه و معرفت واقعی پروردگار تنها و تنها معلمین الاهی اند و اثاره عقل نیز به واسطه آنان صورت می گیرد؛ اگرچه برخی ظنّیات و وهمیّات خویش را عقل و علم و مفاهیم و تصورات خویش را معرفت شمرند.
جهت دوم، اثبات بدون دلیلِ ادعایِ این همانی عقل با روش فلسفی یا به اصطلاح ایشان روش برهانی است. ظاهرا فلاسفه از جانب خود این را پیش فرض گرفته اند که روش فلسفی روش عقلی است و روش انبیاء روشی غیر عقلی  ـ نقلی ـ است که صحتش متوقف بر حجیت الاهی آن است. غافل از آنکه اولا روش فلسفی روش عقلی نیست بلکه روشی است که آنرا عقلی می‌خوانند. ثانیا ما حتی یک روایت هم نداریم که ائمه در پاسخ به پرسش از مثلا توحید فرموده باشند خدا یکی است چون منِ امیرالمومنین می‌گویم و یا پرسشگرانشان که جمع قابل ملاحظه ای از ایشان از مخالفین بوده اند و حتی مقصودشان مبارزه با اهل بیت بوده است را بدون اقناع علمی‌و به صرف حجّیت و جایگاهشان ساکت کرده باشند؛ و از مسلمات دیگر هم این است که هرگز ائمه به شیوه فلسفی پاسخ نداده اند. همچنین نکته قابل توجه دیگر آن است که هرمطلبی را که فیلسوفان به دلیل نوع نگاه خاصشان به مسائل نتوانستند عقلی بیابند مدعی شوند که صرفا نقلی است و مبتنی بر ایمان پذیرفته می‌شود، هیچ کمک واقعی ای به عقلی بودن ایشان و نقلی بودن دیگران نمی‌کند ! جهت سوم مطلب آن است که پاره ای از فلاسفه که متاسفانه در بزرگانشان هم دیده می‌شود ادعای خود را فراتر برده و تصور می‌کنند که مطالب ایشان مطالبی در سطح عالی است و مسائلِ معارفیِ موجود در کتاب و سنت، ایشان را از این مطالب بلندتر و یا در برخی تعابیر به زبان فنی مستغنی نمی‌کند. لابد معارف بشری در «زبان فنی»  واجد کمالاتی است افزون بر آنچه در نزد ائمه بوده است که در زبان ساده آن وجود ندارد و برای بزرگان اهل علم ضروری است که از آن زبان استفاده کنند تا عطش علمشان سیراب گردد! باید گفت که این کلام بیش از پیش نبودن جایگاه منطقی واقعی برای توسل و توجه به انبیاء و ائمه در نظام ایشان را آشکار می‌کند. برای مطالبی صرفا عقلی که حجّیتش به خودش می باشد و درسطح بالاتر از سطح معارف الاهی و به زبانی علمی ‌و فنی تر از زبان آیات و روایات مطرح می‌شود چه جایگاه حقیقیِ علمی‌برای توجه با ائمه وجود دارد؟

جایگاه تقوا و اعمال عبادی در کسب علوم الاهی
پیشتر اشاره شد که در نظام علوم الاهی از لحاظ روشی برای کسب علم و معرفت دو رکن اساسی مد نظر است. رکن اول توجه به حجج الاهی بود که به واسطه آن بحث از پیامبر و عترت او شد. اما رکن دوم توجه به جایگاه تقوا و اعمال عبادی است. آنچه پیرامون تقوا در این نظام مطرح است در دو مقطع قابل بررسی است. مقطع نخست هنگام کسب علوم و معارف الاهی و پیش از پذیرفتن صحت دعوی پیامبر است. سطح دوم نیز پس از پذیرش صحت دعوی پیامبر و به منظور نیل به درجات و مدارج عالی تر است.

جایگاه تقوا پیش از پذیرش صحت دعوی پیامبر به هنگام کسب معرفت
باید به خاطر داشت که خداوند معروف فطری و محبوب بالذات در نزد جمیع بشر است اگرچه این معرفت فراموشانده شده است. نکته حائز اهمیت آن است که این نسیان معروف فطری سبب نگردیده است که خداوند همانند یک مجهول مطلق باشد که می‌بایست آن را کشف کرده و به اثبات رسانید. از سوی دیگر تثبیت معرفت معروف فطری در انسانها نیز به معنای آگاهی و توجه دائمی‌به آن معروف در نزد آدمیان نمی‌باشد. به همین دلیل است که آدمی‌از آن هنگام که پای در سرای خاک می‌گذارد غافل از اوست. اما وظیفه انبیاء و فرستادگان الاهی تذکر به آن معروف فطری است. انسانی که فطرتش زنگارِ اوهام نگرفته باشد با آیتیتِ کوچکترین آیه ای از آیات الاهی و تذکری از مذکران ربوبی شعله محبت محبوب بالذات و شناخت معروفِ منسیِّ در دلش زبانه می‌کشد و انگیزه طلب معرفت را در دل خود می‌یابد. به تعبیر میرزای اصفهانی : مطلوب نزد هر کس شناخت صانعش می‌باشد. به درستی که صانع عالم در نزد همگان فطرتا محبوب است35. اصلا همین محبوبیت بالذات معروف فطری است که ضرورت استماع مدعیان سفارت الاهی را برای افراد به وجود می‌آورد. والا هیچ عقل سلیمی‌ضرورت و یا مطلوبیتی در شنیدن هیچ ادعایی را در این آشفته بازار مدعیان علم و معرفت نمییابد.

جایگاه تقوا پس از پذیرش صحت دعوی پیامبر 
تقوا پس از پذیرش دعوی پیامبر به دو جهت برای کسب معرفت لازم است. جهت نخست همان جهتی است که در بند قبلی ذکر شد. یعنی مناقضه آشکار میان وصول به معرفت ربوبی و ظلم و ادبار و استکبار. اما جهت دوم این ضرورت خشوع و خضوع زایی معارف الاهی در دل مومنین است. معرفت ، عبادت و خشیت می‌آورد. میرزای اصفهانی برای تشدید درجات معرفت بالنسبه به اطاعت پیامبر صلی الله علیه و آله یک شاهد تجربی ـ تاریخی جالبی هم ذکر می‌کند و از آن نتیجه جالبی می‌گیرد :
«پس در ابتدای امر، اطاعت رسول با گوش سپردن به او پیرامون اساس دعوت(اش) و آنچه بدان تذکر می‌دهد واجب است. پس هر کس او را به فطرتش شناخت بر او تصدیق (پیامبر و دعوت و معرفت ربوبی) واجب است. پس آن هنگام که او را تصدیق کرد اذعان بدان و عقد قلب (اعتقاد) به آن نیز واجب می‌گردد. هر میزان (بنده) به اطاعتش بیافزاید در معرفت فزونی می‌یابد و نتیجه رسالت و وساطت (پیامبر) را مشاهده می‌کند. هر کس به حال عموم مسلمین بنگرد می‌بیند که آنان به میزان اطاعتشان از رسول و لو به کمترین میزانش از خدای تعالی به هنگام بلیات و سختی‌ها محجوب نمی‌گردند ،آنچنانکه طبیعین و کفار و مشرکین (از معرفت ربوبی در احتجاباند). غیر مسلمانان نسبت به وجدان حق همانند چارپایان در هنگام غفلت اند ، بلکه ایشان در مسیر گمراه تری قرار دارند.پس ایشان (غیر مسلمین) قائل به دهر و طبیعت و پسر خدا بودن عزیر و مسیح اند و آتش را خالق آسمان‌ها و زمین می‌دانند و ایشان مغضوب علیهم و ضالین اند.و آن هنگام که در گروه‌های مسلمانان بیاندیشی می‌یابی که مطیع ترین ایشان در اوامر پیامبر صلی الله علیه و اله با معرفت ترین ایشان به پروردگارشان هستند و آن هنگام که (انسان) در حال اطاعت کنندگان از خلفای رسول ـ آنچنان که او ایشان را شناسانده و ایشان را یکی از دو ثقل قرار داده ـ تأمل کند می‌یابد که ایشان نسبت به غیر خودشان با معرفت ترند و هکذا (در میان شیعیان نسبت به هم). و این مطلب پس از قیاس وجدان شیعیان مطیع ائمه علیهم السلام با حال معصیت کنندگان از ایشان و همچنین قیاس حال مسلمین با غیر خودشان از عموم مسیحیان و یهودیان و مجوسان و قیاس ایشان با طبیعین و دهریین آشکار می‌گردد. این مطلب بر هر عاقلی آشکار است. پس عدم احتجاب مسلمین در یک درجه نسبت به عموم غیرخودشان برهانی است بر رسالت رسولشان آنچنان که برتری درجه معرفت شیعیان نسبت به غیر خودشان برهانی است بر خلافت ائمه ایشان صلوات الله علیهم.»36   
در واقع باید گفت پس از شناخت خداوند به آیاتش برای آمادگی به رسیدنِ وجدان الرب بالرب و معرفت او ضروری است که آدمی‌خود را مهیا سازد:
«بلکه می‌گوئیم بعد از معرفت پروردگار به آیات بر (انسان) واجب است که برای حضور با معرفیت پروردگار با ظهورش آماده گردد، آنچنان که کنه افعال قلبی و بدنیاش را چنان تغییر دهد که مخالف حضور در محضر پروردگار نباشد و به وسیله این آداب روحش را در ملکوت علم آماده سازد تا خدای تعالی به او این مرتبه شامخه را اعطا فرماید و آن این است که پروردگار را به ظهور خود او ببیند و آیات و اسماء را با آشکار کنندگی پروردگار ببیند. خداوندا بحق محمد و خاندان پاکش به ما روزی فرما و ما را از علاقهمندیهای نفس و شهواتش و ریسمانهای شیطان رجیم خلاص فرما؛ پس او میان انسان و قلبش و میان روح و مشاهده پروردگار با آشکارکنندگی خود و نورش مگر برای عباد مخلصاش حائل میشود. و عمده ترین (عامل) در این مسیر اذاعه ذکر است آنچنان که خدای تعالی فرموده : و هر کس از ذکر رحمان دوری کند بر او شیطانی می‌گماریم پس او برایش قرین خواهد بود.»37
اما نکته مهمی‌که در شیوه رعایت تقوا می‌بایست لحاظ شود مسأله مراقبه در محضر امام حی است38. همان طور که اشاره شد میرزای اصفهانی در جائی گفته بود که با وجود امام زمان نیازی به مرشد و قطب و مراد نیست. از سوی دیگر گفته بود که راه کمال جز از در خانه اهل بیت عصمت مسیر دیگری ندارد. از طرفی عدم رعایت تقوا و ظلم به عباد را سد کننده راه دانست. در واقع او کلامی‌شیرین و البته بس دقیق را تذکر می‌دهد و آن توجه به این مطلب است که اگر کسی در سر شور وصول به محضر حضرت رب العزه دارد باید آنا فانا خود را در محضر ولی وقت بداند و ادب محضر او را رعایت کند و ابتدائاً و استمراراً از آنچه موجب اذیت وجود مقدس خاتم الانبیاء و ائمه هدی علیهم السلام است توبه کند:
«آیا باید نا امید شویم از افاضه فیض و رحمت یا طریقی و راهی برای نیل به این نعمت عظیم هست؟ چگونه ممکن است راه نباشد ؛ البته راه و طریقی دارد لکن مشی این راه مشروط به شرائط و وابسته به به جا آوردن واجباتی است. واجب اول که فوری و تاخیر انداختنش باعث هزار گونه ندامت و پشیمانی است توبه به درگاه اوست از معاصی کرده شده ... ما عباد هم به واسطه اینکه اذیت [به سبب محرماتی که مرتکب میشویم]  را از آل محمد علیهم السلام سلب نمائیم  باید توبه کنیم ؛ چون آنها دوستان خدا هستند در نتیجه مورد لطف و مرحمت خداوندی واقع می‌شویم ... چون هرچه از طرف مولا برسد بآبروی پیغمبر میرسد و قدم اول شرطش اذیت نکردن پیغمبر است ... اگر رفع تمام خرابی‌های گذشته و تلافی مافات شد مستحق شفاعت است و گرنه پیغمبر هر طاغی و یاغی را شفاعت نخواهد کرد.»39  

نماز پلکان معرفت
یکی از نکاتی که میرزای اصفهانی در کسب معرفت برروی آن پافشاری می‌کند توجه به موضوع نماز است. ایشان می‌گوید اساسا معرفت بر خلاف نظر فلاسفه اکتسابیِ تعقلی نیست بلکه اعطای الاهی است. از سوی دیگر برخلاف گفتار صوفیان و عارفان برای رسیدن به معرفت ریاضت و تحمل مشقت امری ناصواب است چراکه تحمل آنها جز برای اوحدی امت درصورت پذیرش سایر مسائل آن غیر ممکن و مختل کننده نظام حیات ایشان است. و اگر راه معرفت چنین راه‌هایی باشد اساسا با وعده انبیاء به دعوت همه مردم در تمام سطوح به معرفت ربوبی ناسازگار است. بر این پایه مساله نماز در نظام معرفتی ای که او تبیین می‌کند جایگاه ویژه ای پیدا می‌کند. چرا که در دین ازآن با عنوان «عمود دین» و «نردبان قرب و لقای پروردگار» یاد شده است. به همبن لحاظ آخرین باب رساله ابواب الهدی را کلا به نماز اختصاص داده است. میرزای اصفهانی در همان باب می‌گوید خداوند راه رسیدن به معرفت خویش را نه تعلیم فلسفه و نه تحصیل ریاضت و تجرید بلکه راه آن را نماز قرار داده است.40 در حالی که ایشان در جای دیگری از همین رساله می‌گوید صوفیه به خلاف شریعت باب تجریدات و تسلیم دربرابر شیخ را گشود در حالی که راهش نماز بود. صوفیه نماز را به سبب اینکه جزو اعمالی بود که بر توجه و التفات به معانیاش استوار بود از عروج به مقام فناء دور می‌دانستند41.

فطری بودن علوم الهی
یکی دیگر از تفاوت‌هایی که میرزای اصفهانی در تفاوت روش علوم الاهی با علوم بشری در کسب معرفت مطرح می‌کند مساله فطری بودن علوم الاهی است. در تبیین ایشان علوم الاهی بر پایه علم و عقل و معرفت فطری است. بر این اساس برای فهم مسائل و گفتارها بدون احتیاج به جعل اصطلاح و تشکیل قیاسات و ... کافی است که به انوار علم و عقل و یا معروف فطری تذکر داده شود.
«به درستی که از عظیم ترین موهبت‌های خدای عزوجل در معارفش و در خلقتش و در کشف مرادهایش همان فطرتی است که مردم برآنند. او تمام ارکان معارفش از شناخت خود ، و شناخت عقل و علم و حقیقت وجود و رسول و حجت‌هایش و همچنین شناخت آنچه زندگی و آخرت مردم بدانها برپاست را بر امری که فطری همه مردم است قرار داده و از همین مسیر فطری برای کشف مرادات خویش در کلامش و کشف مراد رسل و حججش رفته است. این مسأله از عجیب ترین امور است که ورود به علوم پیچیده و امور ساده عادی هردو از مسیر واحدی است بدون اینکه راهی خاص و یا اصطلاحی مخصوص در نظر گرفته شود. پس راه در تمام آنچه گفته شد همانی است که در کلامش بدان تصریح فرموده: فطرتی که مردم را بر آن مفطور ساخت، در خلقت خداوند تبدیلی نیست، این دین قیّم است اما اکثر مردم نمی‌دانند. پس از بزرگترین نشانه‌های حقانیت دین اسلام موسَس بودن آن بر تذکر به امور فطری است که این امر آشکارکننده آن است که صانع حکیم همان حاکم تشریع کننده دین – جلّ شأنه و تقدّست اسمائه – است»42.
ایشان در مقابل، روش علوم بشری را روش نظریات می‌دانند. منظور ایشان از این بیان آن است که علوم بشری به جای توجه به آنچه انسان فطرتا می‌یابد و وجدانیات اوست، سعی در تشکیل براهین و قیاساتی دارند که ساخته شده از اصول علّی است و اساس معرفت در نظر ایشان یقین و جزم است که گاهی به درستی اصابت می‌کند و گاهی نه.43
در حقیقت تحلیل روش شناختی میرزای اصفهانی از روش فلسفی پیرامون تعلیم آن است که فلاسفه به جای توجه به نور علم وعقل و دیدار واقعیت، به تصور مفاهیم پرداخته و مسائل را برمبنای نظام علیّ و بنیانهای نظری که پاره ای از آنها را به عنوان مفاهیم بدیهی پذیرفته اند تفسیر و تحلیل می‌کنند44. لذا به جای اینکه در کشف واقعیات به دنبال دیدار حقایق به نور علم باشند، سعی در پی جویی علت از معلول برمی‌آیند که این مسأله سر منشاء بسیاری از خطاهای ایشان از جمله در مباحث خداشناسی و یا جبر و تفویض  شده است.

همگانی بودن علوم الهی
از جمله تفاوتهای روشی دیگر میان علوم بشری و علوم الاهی در منظر میرزای اصفهانی همگانی بودن علوم الاهی است. انبیاء برای دعوت همگان آمده اند و رسیدن به معارفشان جز بر وجدانیات و افعال اختیاری مکلّفین بر هیچ امر دیگری مبتنی نیست. ایشان هیچ پیش شرطی که تحصیل آن برای عده ای غیر ممکن یا بسیار دشوار باشد را در قبول دعوتشان وضع نکرده اند. این در حالی است که نه روش برهانی (فلسفی) قابل فهم برای همگان است و نه روش ریاضتی (عرفانی) قابل وصول برای همگان. به سخن دیگر تکلیف بشر برای کسب معرفت از طریق براهین فلسفی که مسلما برای اکثر افراد خاصه غیر محصلین علوم فلسفی و کودکان و ... غیر قابل فهم است نه تنها تکلیف مالایطاق است که با وعده خدا و رسول به شناخت خداوند نیز مغایر است. این مساله در باب تکلیف به ریاضت برای تجرید و شهود به مراتب در تناقض روشنتری با روش علوم الاهی است. این مسأله زمانی بیشتر خودنمائی می‌کند که توجه داده شود هردو روش بشری ذاتا مصون از خطا نیستند و این خود سختی کار را به مراتب برای غیر خواص افزون تر می‌کند45.

پی نوشت‌ها:
1 - انوار الهدایة،ص3؛ و در عبارتی مشابه : ابواب الهدی، ص 116.
2 - آفاق فلسفه از عقل ناب تا حکمت احکام ، گقتگوهایی با دکتر مهدی حائری یزدی، چاپ نشر و پژوهش فرزان روز ، صص46و47.
3 - همان.
4 - درآمدی به کتاب اسفار.، مهدی حائری یزدی ، ایران نامه، سال هشتم شماره یکم زمستان 1368.
5 - مقالات فلسفی ، مرتضی مطهری ، ج 3 ص 36 انتشارات حکمت، چاپ اول 1369.
6 - همان ، ص 13 و 14.
7 - همان ، مقالات نگاهی اجمالی به سیر فلسفه در اسلام و فلسفه اسلامی‌پیش از ملاصدرا.
8 . تاریخ الفلسفة العربیة ، حنا الفاخوری و خلیل الجر.
9 . ابواب الهدی، صص 98 و 99؛ مشابه این مطلب در تاریخ معتزله تالیف محمد جعفر جعفری لنگرودی ص 57و58 و مکتب تفکیک ص 91و92 آمده است.
10 - همان
11 - بحار الانوار ، ج 57، ص 197.
12 - این مطلب در تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی‌، دکتر ذبیح الله صفا ج 1 ص 44 به نقل از عصر المامون ، دکتر احمد فرید رفاعی ج1 چاپ 4 ص 375 و 376  آمده است.
13 - ابواب الهدی، باب الثامن، ص228 و 229.
14 -  تفسیر المیزان ، ترجمه سید محمد باقر موسوی همدانی ، دفتر انتشارات اسلامی‌، 1364 ج5 ص 419.
15 - مجموعه مقالات ج2 ص 219و220 به کوشش و مقدمه سید هادی خسروشاهی ، دفتر نشر و فرهنگ اسلامی‌چاپ اول 1371. 
16 - مسار الفلسفة فی ایران و العالم – سید محمد خامنه ای – ص 221 – انتشارات بنیاد حکمت اسلامی‌صدرا – الطبعة الاولی 2006م.
17 - ابواب الهدی، ص 100.
18 - ابواب الهدی ، باب الثامن.
19. ابواب الهدی، باب الحادی عشر، ص 259.
20 - آفاق فلسفه، ص 24.
21 - انوار الهدایة، ص 23.
22 - معارف القرآن – نسخه صدرزاده - ص 162
23 - معارف القرآن – نسخه صدرزاده - ص 520
24 - معارف القرآن – نسخه بروجردی - ص 4و5 ؛ ابواب الهدی ، ص 162.
25 - تقریرات منابر معرفت نفس – مرحوم یگانه – ص 69.
26 - معارف القرآن – نسخه صدرزاده – صص1و 2.
27 - معارف القرآن ، نسخه صدرزاده ص 13.
28 - نامه به شاهزاده افسر.
29 - برای اطلاع بیشتر به نظرات مرحوم میرزای اصفهانی در بحث قرآن و حجیت ظواهر به رساله مصباح الهدی در اصول مراجعه کنید.
30 - معارف القرآن – نسخه صدرزاده - ص 41
31 - معارف القرآن نسخه بروجردی، ص 22 .
32 - انوار الهدایة صص 6و7و8
33 - آیه آخر سوره رعد.
34 - نامه به شیخ محمد باقر ملکی میانجی، فصلنامه سفینه شماره 1.
35 -ابواب الهدی، ص 311.
36 - معارف القرآن – نسخه بروجردی ، ص5و 6 ؛ ابواب الهدی، ص 263.
37 - انوار الهدایة ص 37.
38 - برای اطلاع بیشتر از این مطالب رجوع کنید به مقالات باورداشت امامت – مهدویت در مکتب سامراء ، فصلنامه تاریخ معاصر ایران ، شماره 39 و  مکتب معارف خراسان ، ماهنامه زمانه شماره 62 از همین قلم.
39 - تقریرات منابر معرفت نفس میرزای اصفهانی به قلم مرحوم یگانه صص 72 الی 75.
40 - ابواب الهدی ، باب 25، ص 421.
41 . ابواب الهدی، باب 23، ص 411.
42. ابواب الهدی، ص 265
43. ابواب الهدی، ص 143 و 147.
44.  ابواب الهدی، ص235.
45. انوار الهدایة ، ص 20
 

اظهار نظر

کد امنیتی
باز خوانى كد امنيتى


فصلنامه معرفتى اعتقادى سمات

samat2

اول دفتر

ضرورت بازگشت به معارف قرآن واهل بیت علیهم السلام / مدیر مسئول

سخن گفتن از ضرورت باز گشت به مکتب و معارف قران و اهل بیت علیهم السلام در اصلی ترین کانون تشیع در جهان و با وجود استقرار سی ساله نظامی‌اسلامی‌ شیعی در آن، شاید برای بسیاری امری غریب و غیرمنتظره بنماید اما واقعیت این است که سخن گفتن از مظلومیت و مهجوریت اهل بیت علیهم السلام و به تبع آن مهجوریت قران همچنان ضرورت داشته و نیازمند توضیح و تبیین است. درست است که اکنون ایران اسلامی‌و شیعی کانون گرمترین و پرشورترین احساسات و محبتها نسبت به اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام است اما از ذکر این نکته نیز نمی‌توان فرو گذار کرد که همپای این احساسات و ابراز محبتها، تعلق معرفتی و اندیشه­ای به مکتب و معارف نورانی اهل بیت علیهم السلام گسترش و تعمیق نیافته و بلکه به دلیل عواملی بعضا رو به تضعیف نهاده است.

ادامه